part:45
part:45
ویو جونگ کوک (علامت کوک علامت ته_)
بعد اینکه از حموم در اومدیم اول من موهای تهیونگ رو خشک کردم و بعد اون موهای منو....سشوار رو که خاموش کرد از بالا سرم سرشو آور جلو صورتم
_مطمعنی باید به مامانم همه چیو بگم
منم نمیدونستم ولی باید میفهمیدن
اگه واقعا به مادرت اعتماد داری عاره باید بگی چون اون نمیزاره پدرت تورو مجبور کنه با یه دختر ازدواج کنی
لبامو بوسید و گقت
_خیلی دوست داریم
منم بوسش کردم و گفتم
منم دوست دارم ارباب
.......
تو آشپز خونه نه داشتم وسایل درست میکردم که تهیونگ با یه کاغذ تو دستش اومد تو آشپز خونه
اون چیه
_هوم؟...این؟
عاره
_این از اداره پلیسه فکر کنم قاتل پدرت رو پیدا کردن
سریع رفتم سمتش و کاغذ رو از دستش گرفتم و خوندم
اینجور که اینجا نوشته باید بریم دادگاه که
_هوم
ولی امروز که مهمون داری
_وقت دادگاه واسه دورو دیگس
واسه خودش یه لیوان شربت ریخت
بنظرت باید برم؟
_عاره خودم میبرمت ....آب میوه میخوری ؟
نه میل ندارم
کاغذ رو از دستم گرفت و گذاشت رو میز یه زره از شرب رو ریخت تو دهنش و اومد سمت من لوپامو گرفت و لبشو گذاشت رو لبامو آبمیوه ای که تو دهنش بود رو ریخت تو دهنم
_وقتی من میگم میخوری باید بگی میخورم و ناز نکنی
بعد دستشو انداخت زیر پاهامو منو گذاشت رو میز ......
ویو جونگ کوک (علامت کوک علامت ته_)
بعد اینکه از حموم در اومدیم اول من موهای تهیونگ رو خشک کردم و بعد اون موهای منو....سشوار رو که خاموش کرد از بالا سرم سرشو آور جلو صورتم
_مطمعنی باید به مامانم همه چیو بگم
منم نمیدونستم ولی باید میفهمیدن
اگه واقعا به مادرت اعتماد داری عاره باید بگی چون اون نمیزاره پدرت تورو مجبور کنه با یه دختر ازدواج کنی
لبامو بوسید و گقت
_خیلی دوست داریم
منم بوسش کردم و گفتم
منم دوست دارم ارباب
.......
تو آشپز خونه نه داشتم وسایل درست میکردم که تهیونگ با یه کاغذ تو دستش اومد تو آشپز خونه
اون چیه
_هوم؟...این؟
عاره
_این از اداره پلیسه فکر کنم قاتل پدرت رو پیدا کردن
سریع رفتم سمتش و کاغذ رو از دستش گرفتم و خوندم
اینجور که اینجا نوشته باید بریم دادگاه که
_هوم
ولی امروز که مهمون داری
_وقت دادگاه واسه دورو دیگس
واسه خودش یه لیوان شربت ریخت
بنظرت باید برم؟
_عاره خودم میبرمت ....آب میوه میخوری ؟
نه میل ندارم
کاغذ رو از دستم گرفت و گذاشت رو میز یه زره از شرب رو ریخت تو دهنش و اومد سمت من لوپامو گرفت و لبشو گذاشت رو لبامو آبمیوه ای که تو دهنش بود رو ریخت تو دهنم
_وقتی من میگم میخوری باید بگی میخورم و ناز نکنی
بعد دستشو انداخت زیر پاهامو منو گذاشت رو میز ......
۷.۸k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.