part
part :46
(علامت کوک +علامت ته _)
+ الان مهمونا میانا
با حالت خماری گفت
_نترس تا وقتی اونا بیان کارمو تموم میکنم
بعد لباش رو گذاشت رو لبام و عمیق میک زد ..... صدای کیس مون کلب خونه رو گرفته بود ....تهیونگ دستشو گذاشت رو رون پام
_میدونی چیه من تورو با دنبا عوض نمیکنم
پاهام رو دور کمرش حلقه کردم و دستمم دور گردنش
زبونمو کشیدم رو لبام که دیدم تهیونگ با یه نگاه گرسنه داره به لبام نگاه میکنه تا اومد که به لبام حمله کنه گفتم
+بسته دیگه بکم دیگه پیش بریم لبامو کبود میشه مامانتینا میفهمن
با حالت خوماری لب زد
_ عاخه مگه میشه از لبای تو دل کند عاخه ....تورو خدا یه زره دیگه....قول میدم میک نزنم باشه ؟
بایه حالت معصومی این حرفو گفت...انگار داری جلو یه بچه داری شکلات میخوری و اونم داره بهت نگاه میکنه تا تو دلت رحم بیا یه زره بهش بدی
_ جونکوکی قول دادم دیگه ...میک نمیزنم
+اوک....
هنوز حرفمو تموم نکرده بودم که حمله کرد سمت لبام .....با چنان ولعی لبام رو میبوسید انگار ده ساله منو ندیده
(علامت کوک +علامت ته _)
+ الان مهمونا میانا
با حالت خماری گفت
_نترس تا وقتی اونا بیان کارمو تموم میکنم
بعد لباش رو گذاشت رو لبام و عمیق میک زد ..... صدای کیس مون کلب خونه رو گرفته بود ....تهیونگ دستشو گذاشت رو رون پام
_میدونی چیه من تورو با دنبا عوض نمیکنم
پاهام رو دور کمرش حلقه کردم و دستمم دور گردنش
زبونمو کشیدم رو لبام که دیدم تهیونگ با یه نگاه گرسنه داره به لبام نگاه میکنه تا اومد که به لبام حمله کنه گفتم
+بسته دیگه بکم دیگه پیش بریم لبامو کبود میشه مامانتینا میفهمن
با حالت خوماری لب زد
_ عاخه مگه میشه از لبای تو دل کند عاخه ....تورو خدا یه زره دیگه....قول میدم میک نزنم باشه ؟
بایه حالت معصومی این حرفو گفت...انگار داری جلو یه بچه داری شکلات میخوری و اونم داره بهت نگاه میکنه تا تو دلت رحم بیا یه زره بهش بدی
_ جونکوکی قول دادم دیگه ...میک نمیزنم
+اوک....
هنوز حرفمو تموم نکرده بودم که حمله کرد سمت لبام .....با چنان ولعی لبام رو میبوسید انگار ده ساله منو ندیده
- ۱۱.۳k
- ۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط