Fatima🖤🖤
Fatima🖤🖤
چندتا دف کوچیک و بزرگ تو خونشون به دیوار آویزون بود
ولی هیچوقت ندیده بودم دف بزنه
گفتم چرا ازینا استفاده نمیکنی مگه عاشق دف نوازی نبودی قدیما؟
گفت بعد از ازدواج دیگه شوهرم نمیذاره ..
گفتم خب باهاش صحبت کن بهش بگو که چقدر واست مهمه
گفت بارها باهاش حرف زدم فایده نداره ، گفتم میرم فقط تو مراسم زنونه میزنم گفت نه
گفتم حداقل واسه خودم تو خونه بزنم گفت اعصاب صداشو ندارم ساکتش کن !
دیگه انقد غر زده سرم خودمم رغبتی ندارم وقتی نیستش و خونه تنهام دست به این دفا ببرم !
اینه که شده یه وسیله دکوری کنار خونه داره خاک میخوره ..
نگاهش که کردم با یه بغض و یه عالمه حرف سرکوب شده به دف های روی دیوار نگاه میکرد ، مثل کسی که با خودش بگه این سرنوشتی بوده واسش رقم خورده و نمیشه کاریش کرد .
خیلی دلم میخواست دلداریش بدم و بگم واسه پیروزی به مشکلات و محدودیت هات خیلی راه ها هست ولی حس کردم کلماتم در برابر این میزان حس سرکوب شده ی متناقضش قاصره ..
پس فقط سکوت کردم ...
#خاص
چندتا دف کوچیک و بزرگ تو خونشون به دیوار آویزون بود
ولی هیچوقت ندیده بودم دف بزنه
گفتم چرا ازینا استفاده نمیکنی مگه عاشق دف نوازی نبودی قدیما؟
گفت بعد از ازدواج دیگه شوهرم نمیذاره ..
گفتم خب باهاش صحبت کن بهش بگو که چقدر واست مهمه
گفت بارها باهاش حرف زدم فایده نداره ، گفتم میرم فقط تو مراسم زنونه میزنم گفت نه
گفتم حداقل واسه خودم تو خونه بزنم گفت اعصاب صداشو ندارم ساکتش کن !
دیگه انقد غر زده سرم خودمم رغبتی ندارم وقتی نیستش و خونه تنهام دست به این دفا ببرم !
اینه که شده یه وسیله دکوری کنار خونه داره خاک میخوره ..
نگاهش که کردم با یه بغض و یه عالمه حرف سرکوب شده به دف های روی دیوار نگاه میکرد ، مثل کسی که با خودش بگه این سرنوشتی بوده واسش رقم خورده و نمیشه کاریش کرد .
خیلی دلم میخواست دلداریش بدم و بگم واسه پیروزی به مشکلات و محدودیت هات خیلی راه ها هست ولی حس کردم کلماتم در برابر این میزان حس سرکوب شده ی متناقضش قاصره ..
پس فقط سکوت کردم ...
#خاص
۸.۷k
۲۲ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.