فیک( سرنوشت ) پارت ۲۲
فیک( سرنوشت ) پارت ۲۲
آلیس ویو
.
.
جونگ کوک: ببينم تو که ازم توقع نداشتی تا از این ازدواج استقبال کنم..
آلیس: نه..
جونگ کوک: خوبه...الان راحت شدم..از اینکه فهمیدم توهم منو به چشم رهگذر میبینی..
من ازت توقع زیادی نداشتم از سرنوشتم داشتم...چون فک کردم ۲۰ سال زجر و عذاب کشيدن واسه یه دختر که مامانش و تو بچگی از دست داد..و زندگی عذاب آور شو به تنهایی ادامه داد کافیه..اما طرز فکر آدما با چیزی که تو تقدیر شون نوشته شده فرق داره..اونم خيلی زیاد.
آلیس: بعدی ازدواج چی میشه؟
جونگ کوک: هیچی چیزی خاصی اتفاق نمیوفته..ما فقط جلو اونا زن و شوهریم...همنطور که گفتم...ما رهگذریم و رهگذر که به زندگی هم دخالت نمیکنن..منظورم و فهمیدی نه...؟
آلیس: یعنی اینکه اگه با کسی دیگهی تو رابطه باشی من حق ندارم تا دخالت کنم....
جونگ کوک: رابطه نه...چون کلا از رابطه داشتن با دخترای این زمونه بدم میاد و از همه دخترای اطرافم متنفرم..بجز یکی..که ممکنه دیگه نبینمش...
آلیس: منم دخترم هاااا.
جونگ کوک: ای وای فک کردم پسری...میدونم بجز تو و اون دختر..البته من ازت چیزی زیادی نمیدونم...فقط خدا میدونه قبل من با چند نفر تو رابطه بودی..
آلیس: آقایی محترم.....مواظب حرفی که میزنین باش..تا چیزی نمیدونی چیزی نگو
جونگ کوک: یعنی با کسی نبودی..
آلیس: همنطور که تو از دخترای اطرافت متنفر بودی منم از پسرای اطرافم متنفرم....
جونگ کوک: امیدوارم..
آلیس: امیدوارم نباش مطمئن باش.
جونگ کوک: باش..
جونگ کوک: منظره قشنگیه
آلیس: آره...تنها جایی که تو این قصر دوسش دارم..
جونگ کوک: چرا حس میکنم قبلا همو ملاقات کردیم
آلیس: منم همين حسو دارم
جونگ کوک: اوهوم...اما تا الان که ندیدمت
آلیس: منم ...
.
.
مایا: خانم...
به پشتم برگشتم که مایا رو دیدم جلو در بالکن وایستاده بود..
آلیس: بله.
مایا:آقا گفتن بیاین پایین...مهمونا دارن میرن..
آلیس: اوه..باشه..
مایا: و شمام آقای جئون...
جونگ کوک: باشه..الان میایم.
مایا بعدی تعظیم رفت و فقط منو جونگ کوک موندیم..
جونگ کوک یکی دو قدمی نزديکم اومد و گفت..
جونگ کوک: خوبه..الان راحت شدم که تونستم باهات حرف بزنم..
آلیس: منم..
جونگ کوک: پس بیا بریم..
آلیس: بریم
غلط املایی بود معذرت 💜
آلیس ویو
.
.
جونگ کوک: ببينم تو که ازم توقع نداشتی تا از این ازدواج استقبال کنم..
آلیس: نه..
جونگ کوک: خوبه...الان راحت شدم..از اینکه فهمیدم توهم منو به چشم رهگذر میبینی..
من ازت توقع زیادی نداشتم از سرنوشتم داشتم...چون فک کردم ۲۰ سال زجر و عذاب کشيدن واسه یه دختر که مامانش و تو بچگی از دست داد..و زندگی عذاب آور شو به تنهایی ادامه داد کافیه..اما طرز فکر آدما با چیزی که تو تقدیر شون نوشته شده فرق داره..اونم خيلی زیاد.
آلیس: بعدی ازدواج چی میشه؟
جونگ کوک: هیچی چیزی خاصی اتفاق نمیوفته..ما فقط جلو اونا زن و شوهریم...همنطور که گفتم...ما رهگذریم و رهگذر که به زندگی هم دخالت نمیکنن..منظورم و فهمیدی نه...؟
آلیس: یعنی اینکه اگه با کسی دیگهی تو رابطه باشی من حق ندارم تا دخالت کنم....
جونگ کوک: رابطه نه...چون کلا از رابطه داشتن با دخترای این زمونه بدم میاد و از همه دخترای اطرافم متنفرم..بجز یکی..که ممکنه دیگه نبینمش...
آلیس: منم دخترم هاااا.
جونگ کوک: ای وای فک کردم پسری...میدونم بجز تو و اون دختر..البته من ازت چیزی زیادی نمیدونم...فقط خدا میدونه قبل من با چند نفر تو رابطه بودی..
آلیس: آقایی محترم.....مواظب حرفی که میزنین باش..تا چیزی نمیدونی چیزی نگو
جونگ کوک: یعنی با کسی نبودی..
آلیس: همنطور که تو از دخترای اطرافت متنفر بودی منم از پسرای اطرافم متنفرم....
جونگ کوک: امیدوارم..
آلیس: امیدوارم نباش مطمئن باش.
جونگ کوک: باش..
جونگ کوک: منظره قشنگیه
آلیس: آره...تنها جایی که تو این قصر دوسش دارم..
جونگ کوک: چرا حس میکنم قبلا همو ملاقات کردیم
آلیس: منم همين حسو دارم
جونگ کوک: اوهوم...اما تا الان که ندیدمت
آلیس: منم ...
.
.
مایا: خانم...
به پشتم برگشتم که مایا رو دیدم جلو در بالکن وایستاده بود..
آلیس: بله.
مایا:آقا گفتن بیاین پایین...مهمونا دارن میرن..
آلیس: اوه..باشه..
مایا: و شمام آقای جئون...
جونگ کوک: باشه..الان میایم.
مایا بعدی تعظیم رفت و فقط منو جونگ کوک موندیم..
جونگ کوک یکی دو قدمی نزديکم اومد و گفت..
جونگ کوک: خوبه..الان راحت شدم که تونستم باهات حرف بزنم..
آلیس: منم..
جونگ کوک: پس بیا بریم..
آلیس: بریم
غلط املایی بود معذرت 💜
۲۳.۰k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.