Since when did love lead to murder?
م.ا/ت: این لباسا چیه تنت
_چیز .....ای بابا مامان چیکار به لباسم داری گفتم که شب اونجا موندم لباسم کثیف شده بود همکار جدیده دلش واسم سوخت بهم لباس داد تو هم هی داغ دلمو تازه میکنی .....هق ..هق(گریه مصنوعی)
ا/ت رفت داخل حموم و لباس و اینا و...
زیر دوش داشت فکر میکرد که چه روز خوبی رو گذرونده و اینکه فردا میخواد چه گوهی بخوره با اون آبرو ریزی که کرده. تو آینه به خودش نگاه کرد فکر میکرد که این خوشحالی و این همه هیجان چیه این حس های عجیب چیمیگن؟
_مامان من خیلی گشنمه چیزی واسه خوردن هست؟
م.ا/ت: یه چیزایی هست خودت گرم کن بخور
_ولش کن حوصله ندارم ...صدای گوشی منه کی زنگ زده؟ ..جیمین
ج: ا/ت زودباش پایین منتظرتم
_الان رو من قطع کرد؟ چیشده
ا/ت پایین رفت دم در جیمین وایساده بود
_سل...
جیمین دست ا/ت رو محکم کشید و یکم از خونه دور شدن
_یاا چیشده چرا اینجوری میکنی ...جیمین ول کن دستم قرمز شد
جیمین دستشو ول کرد و دقیقا رو به روش وایساد
_خیله خب آروم باش ...چیشده؟
ج: ا/ت کجایی تو
_موضوع همینه؟ من فکر کر...
ج: دیروز ظهر اومدم نبودی. شب اومدم نبودی، صبح اومدم نبودی
_انقدر جدیت لازم نیستا
ج: دارم میپرسم کجا بودی(داد)
_چرا انقدر عصبانی؟ با مامانم بحثم شده بود خونه دوستم بودم
ج: ولی خونه سون هی نبودی که
_یکی دیگه از دوستام
ج: کی
_یااا بسه دیگه رسما داری ازم بازجوییم میکنی
ا/ت یکم عصبی شده بود میخواست برگرده خونه ولی جیمین دستشو کشید و نزاشت
ج: کجا غیبت زده بود؟
_خونه تهیونگ بودم آره همونی که تو کافه کار میکنه
ج: چی؟
_چرا داری هی دستمو فشار میدی
جیمین با صدای نسبتا بلندی داد زد
ج: ا/ت متوجه هستی چیکار کردی؟ شب خونه یه مرد غریبه بودی
_داری خسته م میکنی ..ببین الان تو عصبانی هستی نمیدونم چرا ولی بیا فعلا حرف نزنیم ممکنه از هم ناراحت بشیم و همه چی بهم بریزه خب؟ من اینو نمیخوام.
ج: ا/ت من بهت گفتم ازش خوشم نمیاد تو رفتی شب اونجا موندی؟ اگه اتفاقی واست میفتاد چی
_اون اونجوری که تو فکر میکنی نیست
_جیمین واقعا داره دردم میاد میشه دستمو ول کنی
ج: چی شده قبلا اینجوری نبودی ..یهو غیب میشی میری خونه ی یه غریبه اونم مرد، شب اونجا میمونی روزا با اونی. اتفاقی افتاده؟ (پوزخند)
_یااا بسه دیگه بسه ..به تو چه به تو چه ها خانواده م واسم کافیه تو چت شده نمیتونم اونا رو تحمل کنم تو هم اضافه شدی
خشم رو میشد تو چشمای جیمین دید. اصلا معلوم نبود چرا ولی عصبانیت توی ماهیچههای دست و پاش هم معلوم بود
_دستمو ول کن ...بهت میگم ول کن ..آی
جیمین چیزی نمی شنید
ا/ت از درد خم شد بود. با دست چپش سعی میکرد انگشتای جیمین رو از دور دستش باز کنه تا درد رو کمتر حس کنه
داریم در مورد انگشتای کوچولوی جیمین حرف میزنیم؟ ولی شما فعلا از تو حس بیرون نیاین
_چیز .....ای بابا مامان چیکار به لباسم داری گفتم که شب اونجا موندم لباسم کثیف شده بود همکار جدیده دلش واسم سوخت بهم لباس داد تو هم هی داغ دلمو تازه میکنی .....هق ..هق(گریه مصنوعی)
ا/ت رفت داخل حموم و لباس و اینا و...
زیر دوش داشت فکر میکرد که چه روز خوبی رو گذرونده و اینکه فردا میخواد چه گوهی بخوره با اون آبرو ریزی که کرده. تو آینه به خودش نگاه کرد فکر میکرد که این خوشحالی و این همه هیجان چیه این حس های عجیب چیمیگن؟
_مامان من خیلی گشنمه چیزی واسه خوردن هست؟
م.ا/ت: یه چیزایی هست خودت گرم کن بخور
_ولش کن حوصله ندارم ...صدای گوشی منه کی زنگ زده؟ ..جیمین
ج: ا/ت زودباش پایین منتظرتم
_الان رو من قطع کرد؟ چیشده
ا/ت پایین رفت دم در جیمین وایساده بود
_سل...
جیمین دست ا/ت رو محکم کشید و یکم از خونه دور شدن
_یاا چیشده چرا اینجوری میکنی ...جیمین ول کن دستم قرمز شد
جیمین دستشو ول کرد و دقیقا رو به روش وایساد
_خیله خب آروم باش ...چیشده؟
ج: ا/ت کجایی تو
_موضوع همینه؟ من فکر کر...
ج: دیروز ظهر اومدم نبودی. شب اومدم نبودی، صبح اومدم نبودی
_انقدر جدیت لازم نیستا
ج: دارم میپرسم کجا بودی(داد)
_چرا انقدر عصبانی؟ با مامانم بحثم شده بود خونه دوستم بودم
ج: ولی خونه سون هی نبودی که
_یکی دیگه از دوستام
ج: کی
_یااا بسه دیگه رسما داری ازم بازجوییم میکنی
ا/ت یکم عصبی شده بود میخواست برگرده خونه ولی جیمین دستشو کشید و نزاشت
ج: کجا غیبت زده بود؟
_خونه تهیونگ بودم آره همونی که تو کافه کار میکنه
ج: چی؟
_چرا داری هی دستمو فشار میدی
جیمین با صدای نسبتا بلندی داد زد
ج: ا/ت متوجه هستی چیکار کردی؟ شب خونه یه مرد غریبه بودی
_داری خسته م میکنی ..ببین الان تو عصبانی هستی نمیدونم چرا ولی بیا فعلا حرف نزنیم ممکنه از هم ناراحت بشیم و همه چی بهم بریزه خب؟ من اینو نمیخوام.
ج: ا/ت من بهت گفتم ازش خوشم نمیاد تو رفتی شب اونجا موندی؟ اگه اتفاقی واست میفتاد چی
_اون اونجوری که تو فکر میکنی نیست
_جیمین واقعا داره دردم میاد میشه دستمو ول کنی
ج: چی شده قبلا اینجوری نبودی ..یهو غیب میشی میری خونه ی یه غریبه اونم مرد، شب اونجا میمونی روزا با اونی. اتفاقی افتاده؟ (پوزخند)
_یااا بسه دیگه بسه ..به تو چه به تو چه ها خانواده م واسم کافیه تو چت شده نمیتونم اونا رو تحمل کنم تو هم اضافه شدی
خشم رو میشد تو چشمای جیمین دید. اصلا معلوم نبود چرا ولی عصبانیت توی ماهیچههای دست و پاش هم معلوم بود
_دستمو ول کن ...بهت میگم ول کن ..آی
جیمین چیزی نمی شنید
ا/ت از درد خم شد بود. با دست چپش سعی میکرد انگشتای جیمین رو از دور دستش باز کنه تا درد رو کمتر حس کنه
داریم در مورد انگشتای کوچولوی جیمین حرف میزنیم؟ ولی شما فعلا از تو حس بیرون نیاین
۱۴.۲k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.