پارت هفتم فیک عشق زوری
پارت هفتم فیک عشق زوری :
ویو نویسنده : دکتر ازشون قطع امید کرده بود
تلاش های بی جواب
و بعد از نیم ساعت بالاخره بیرون اومد
دکتر :شما همراهاشون هستید ؟
همه با هم: بله
دکتر : حال آقا خوبه ولی خانم ضربه جدی به سرشون وارد شده باید به هوش بیان ببینیم چطور میشه
روز ها میگذشت و هیچ کدوم از کما بیرون نمیومدن
و بالاخره بعد سه هفته جین به هوش اومد و وقتی دید ات هنوز تو کماعه هی خودش رو سرزنش میکرد
ولی آت از کما بیرون نیومد
یک روز شد یک هفته
یک هفته شد یه ماه
و بعد از سه ماه
ویو ات : سرم خیلی درد میکرد و نمیتونستم چشمام رو باز کنم ولی صدای گریه بالای سرم میومد یکی داشت میگفت : ات میخوای بیدار شی؟ اگر بیدار شدی قول میدم آزاد شی، غلط کردم. همش تقصیر منه که حواسم نبود ، ببخشید بیدار شو دیگه
میدونم صدام رو میشمنوی و داری ناز میکنی
از صداش مشخص بود که با منی که خواب بودم داشت حرف میزد
چشمام رو باز کردم که دیدم جین هستش
و صداش کردم
+ جین چیشدهرا گریه میکنی ؟
- ات
بیدار شدی ( با ذوق )
انگار چشماش برق زد وقتی منو دید
+ مگه چند ساعت خوابیدم.......
که یهو یادم اومد چیشده
+ تو کما بودم؟
چند روز ؟
- سه ماه و نیم
+ خودت چطور ؟
- من چند هفته بیشتر تو کما نبودم
+ وای پس خیلی خوابیدم
خانوادم چطورن؟
- هم خانوادت هم خانوادم نگرانت بودن
ات خیلی دوست دارم و اگر نمیومدی بیرون از کما ، من میمردم
+ اشکال نداره آروم باش
پرید تو بغلم ، هیچ وقت تا حالا اینکارو نکرده بود
عین بچه ها شده بود
+ چیکار میکنی؟
- میخوام بهت عشق بورزم
کاری که دلم میخواد تا آخر عمر بکنم همینه
+ چی میگی ، چی شدی یهو؟
- من عاشقتم ، و تا آخر عمر میمونم
تو میخوای داشته باش میخوای نداشته باش
من عاشقتم
+ باشه آروم باش
م.ا: دخترم ، بهوش اومدی ؟
باورم نمیشه
پ.ا: دخترم ، عزیزم
م.ج: قنشگم
پ.ج: خیلی خوشحالم از دیدنت
+چقدر نگرانم بودین
حس خوبی بهم داد
بخاطر این موضوع من رو بردن یه رستوران و غذا خوردیم و با جین سوار ماشین شدیم
ویو نویسنده : دکتر ازشون قطع امید کرده بود
تلاش های بی جواب
و بعد از نیم ساعت بالاخره بیرون اومد
دکتر :شما همراهاشون هستید ؟
همه با هم: بله
دکتر : حال آقا خوبه ولی خانم ضربه جدی به سرشون وارد شده باید به هوش بیان ببینیم چطور میشه
روز ها میگذشت و هیچ کدوم از کما بیرون نمیومدن
و بالاخره بعد سه هفته جین به هوش اومد و وقتی دید ات هنوز تو کماعه هی خودش رو سرزنش میکرد
ولی آت از کما بیرون نیومد
یک روز شد یک هفته
یک هفته شد یه ماه
و بعد از سه ماه
ویو ات : سرم خیلی درد میکرد و نمیتونستم چشمام رو باز کنم ولی صدای گریه بالای سرم میومد یکی داشت میگفت : ات میخوای بیدار شی؟ اگر بیدار شدی قول میدم آزاد شی، غلط کردم. همش تقصیر منه که حواسم نبود ، ببخشید بیدار شو دیگه
میدونم صدام رو میشمنوی و داری ناز میکنی
از صداش مشخص بود که با منی که خواب بودم داشت حرف میزد
چشمام رو باز کردم که دیدم جین هستش
و صداش کردم
+ جین چیشدهرا گریه میکنی ؟
- ات
بیدار شدی ( با ذوق )
انگار چشماش برق زد وقتی منو دید
+ مگه چند ساعت خوابیدم.......
که یهو یادم اومد چیشده
+ تو کما بودم؟
چند روز ؟
- سه ماه و نیم
+ خودت چطور ؟
- من چند هفته بیشتر تو کما نبودم
+ وای پس خیلی خوابیدم
خانوادم چطورن؟
- هم خانوادت هم خانوادم نگرانت بودن
ات خیلی دوست دارم و اگر نمیومدی بیرون از کما ، من میمردم
+ اشکال نداره آروم باش
پرید تو بغلم ، هیچ وقت تا حالا اینکارو نکرده بود
عین بچه ها شده بود
+ چیکار میکنی؟
- میخوام بهت عشق بورزم
کاری که دلم میخواد تا آخر عمر بکنم همینه
+ چی میگی ، چی شدی یهو؟
- من عاشقتم ، و تا آخر عمر میمونم
تو میخوای داشته باش میخوای نداشته باش
من عاشقتم
+ باشه آروم باش
م.ا: دخترم ، بهوش اومدی ؟
باورم نمیشه
پ.ا: دخترم ، عزیزم
م.ج: قنشگم
پ.ج: خیلی خوشحالم از دیدنت
+چقدر نگرانم بودین
حس خوبی بهم داد
بخاطر این موضوع من رو بردن یه رستوران و غذا خوردیم و با جین سوار ماشین شدیم
- ۷.۲k
- ۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط