پارت ۷
؟خب راستش ... این بچه ها وسط درس باهم حرف میزدن معلم هم عصبانی شده از کلاس بیرونشون کرده
م.ا:واقعا سر کلاس با هم حرف میزدین
+:اااا.. خب آره
ب.ش: این بار و اشکالی نداره ولی دیگه سر کلاس زیاد صحبت نکنید..
+- چشم
؟خوبه پس الان برید سر کلاس
-:اوفففف باشه بیا بریم
همه مون از دفتر بیرون اومدیم ..
به.ش: خب من دیگه میرم شب میبینمتون
م.ا: منم دیگه میرم مراقب خودتون باشید بچه ها ..
هر دوتاشون رفتن .. ما هم به سمت کلاس حرکت کردیم یعنی این برادرم میشه ...
+:داداشی
-: ها .. داداشی چیه منو میگی
+:اوهوم.. قرار داداشتم بشی دیگه داداشییی
داداشی رو کشیده گفتم که با حالت تهدید جواب داد
-: یه بار دیگه بگی میکشمت
+:نمیشه چون خواهرتم
-:خدا شفات بده
گ+: امین
یه کلاس رسیدیم خواست در و پاش باز کنه که زدم روی شونه اش
+:داداشی دست داری پس با پات باز نکن
-:باشه بابا
دستگیره ی در و کشید و وارد کلاس شدین
؟اومدین زود باشین بشینید سرجاتون تا درس و ادامه بدم از الآنم بگم حرف زدید میندازمتون بیرون
رفتیم و روی صندلی های خودمون نشستیم ..
زنگ ریاضی از این زنگ متنفرم ..
خودم که چیزی ازش نمیفهمم پس چرا گوش بدم..
سرم و روی میز گذاشتم و چشمام و بستم بهترین استفاده ی که میشه از رنگ ریاضی کرد
خوابیدن سر کلاسِ چون هیچی نمیفهمی
پس بجای گوش دادن بهتره بخوابم
خواستم کلا بخوابم که ..
آخه الان وقتِ خوردن زنگ بود تف توی این شانس ..
زنگ بعدی هنر بود.. اوفففف من توی طراحی کردن بدممم .
نقاشیم افتضاحِ ...
+:داداشییییییییی
-:چته
سرم و از روی میز برداشتم و بهش نگاه کردم
+:بلدی طراحی کنی
-:اره
+:واقعااااا
-:اره اصکل
+: میشه بهم یاد بدی
-:بلد نیستی
+:اره بلد نیستم
-:الان حوصله ندارم بعد مدرسه هم که میخوام برم خرید .. شب که شما میاین خونه ی ما اون موقع بهت یاد میدم
+:واییی ممنون داداشی جونممم
دست خودم نبود یهو گونه اش و بوسی.دم .. که به خودم اومدم و ازش جدا شدم ..
-:تو الان منو بوسیدی
دستش و روی گونه اش گذاشت ...
انگار هنگ کرده بود و براش تعجب آور بود...
دستم و جلوی صورتش تکون دادم که به خودش اومد
+:ااا.. داداشی چون هیجانزده بودم اینکار و کردم ببخشید
صداش و صاف کرد و جواب داد
-:اشکالی نداره خودم میدونم ..
(ویو یونگی )
نمیدونم چرا برام عجیب بود اینکه ....
م.ا:واقعا سر کلاس با هم حرف میزدین
+:اااا.. خب آره
ب.ش: این بار و اشکالی نداره ولی دیگه سر کلاس زیاد صحبت نکنید..
+- چشم
؟خوبه پس الان برید سر کلاس
-:اوفففف باشه بیا بریم
همه مون از دفتر بیرون اومدیم ..
به.ش: خب من دیگه میرم شب میبینمتون
م.ا: منم دیگه میرم مراقب خودتون باشید بچه ها ..
هر دوتاشون رفتن .. ما هم به سمت کلاس حرکت کردیم یعنی این برادرم میشه ...
+:داداشی
-: ها .. داداشی چیه منو میگی
+:اوهوم.. قرار داداشتم بشی دیگه داداشییی
داداشی رو کشیده گفتم که با حالت تهدید جواب داد
-: یه بار دیگه بگی میکشمت
+:نمیشه چون خواهرتم
-:خدا شفات بده
گ+: امین
یه کلاس رسیدیم خواست در و پاش باز کنه که زدم روی شونه اش
+:داداشی دست داری پس با پات باز نکن
-:باشه بابا
دستگیره ی در و کشید و وارد کلاس شدین
؟اومدین زود باشین بشینید سرجاتون تا درس و ادامه بدم از الآنم بگم حرف زدید میندازمتون بیرون
رفتیم و روی صندلی های خودمون نشستیم ..
زنگ ریاضی از این زنگ متنفرم ..
خودم که چیزی ازش نمیفهمم پس چرا گوش بدم..
سرم و روی میز گذاشتم و چشمام و بستم بهترین استفاده ی که میشه از رنگ ریاضی کرد
خوابیدن سر کلاسِ چون هیچی نمیفهمی
پس بجای گوش دادن بهتره بخوابم
خواستم کلا بخوابم که ..
آخه الان وقتِ خوردن زنگ بود تف توی این شانس ..
زنگ بعدی هنر بود.. اوفففف من توی طراحی کردن بدممم .
نقاشیم افتضاحِ ...
+:داداشییییییییی
-:چته
سرم و از روی میز برداشتم و بهش نگاه کردم
+:بلدی طراحی کنی
-:اره
+:واقعااااا
-:اره اصکل
+: میشه بهم یاد بدی
-:بلد نیستی
+:اره بلد نیستم
-:الان حوصله ندارم بعد مدرسه هم که میخوام برم خرید .. شب که شما میاین خونه ی ما اون موقع بهت یاد میدم
+:واییی ممنون داداشی جونممم
دست خودم نبود یهو گونه اش و بوسی.دم .. که به خودم اومدم و ازش جدا شدم ..
-:تو الان منو بوسیدی
دستش و روی گونه اش گذاشت ...
انگار هنگ کرده بود و براش تعجب آور بود...
دستم و جلوی صورتش تکون دادم که به خودش اومد
+:ااا.. داداشی چون هیجانزده بودم اینکار و کردم ببخشید
صداش و صاف کرد و جواب داد
-:اشکالی نداره خودم میدونم ..
(ویو یونگی )
نمیدونم چرا برام عجیب بود اینکه ....
- ۱۳.۲k
- ۲۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط