ماهخاموش

#ماه_خاموش🔞
#پارت۳

در واحدو که بستم گفت:
- دزیره تو دختر خوبی هستی من خیلی وقته زیر نظر دارمت ...
با این حرفش ترس و نگرانی وجودمو گرفت و نگاهش کردم
- میدونم کارتو دوست داری برای همین میخوام یه پیشنهاد بهت بدم ...
به تنها کاناپه تو اتاقم اشاره کردم تا بشینه
با هم نشستیم لبخندی زد و گفت:
- تو میدونی من چندتا شعبه دارم درسته ؟
- چهل و سه تا
- دقیقا ... می تونی مدیر یکی از شعبه هام بشی به شرطی که تو هم بهم کمک
کنی
مدیر یه شعبه ؟ من ؟ کمک ؟
هنگ کرده و با دهن باز نگاهش کردم که دستشو گذاشت رو رونِ پام
- من احتیاج به یه وارث دارم اما همونطور که میدونی ازدواج نکردم و هیچوقت هم قصد ازدواج ندارم
از رحم اجاره ای هم خوشم نمیاد چون دوست دارم نطفه بچه ام با عشق بازی شکل بگیره نه مدل دیگه ...
کم کم داشتم میگرفتم منظورش چیه
اما مغزم نمی تونست خوب تجزیه و تحلیل کنه قضیه رو
- من آزمایش دوره ای همه کارمندامو بررسی کردم از نظر اندام و صورت و ضریب هوشی چک کردم
از نظر رفتار اجتماعی و خانوادگی بررسیتون کردم و در نهایت تو رو انتخاب کردم دزیره
- منو ؟
- تو خانواده ای نداری بخوای براشون توضیح بدی بچه‌ی چه کسی رو داری به دنیا میاری
هیچ اعتیادی نداری و کاملاً سالم زندگی کردی
هیچ بیماری وراثتی و جسمی نداری زیبایی،باهوشی،زرنگی و بهترین کاندیدا برای به دنیا آوردن وارث منی ...
فقط با دهن نیمه باز نگاهش کردم
آره من کسیو نداشتم جز خودم
هیچ خلافی تو عمرم نداشتم
من حتی دختر بودم و مسلما سم اینو دیگه نمی دونست
یه دختر ۲۵ ساله ...
زیبا...؟ اگه حلقه‌ی گود زیر چشمام و بی رنگ و رویی صورتم نبود شاید زیبا بودم ......
دیدگاه ها (۴)

‍ #ماه_خاموش🔞 #پارت۴اما الان به قول بچه های رستوران بیشتر ی...

‍ #ماه_خاموش🔞 #پارت۵- بهتره قبل از رد کردن پیشنهادم بیشتر ف...

‍ #ماه_خاموش🔞 #پارت۲سم مکندی مالک اصلی همه فروشگاه های زنجی...

‍ رمان ‍#ماه_خاموش🔞 #پارت۱دزیره : خسته و کلافه از فروشگاه ز...

یه حرفی باهاشون داشتملطفا داخل دعوا ها به یه دختر یا پسر فرق...

هـ؋ـت وارث🍷Part2۸سرم رو دوباره سمتش برگردونم و گفتم:تهیونگ: ...

امروز دوباره دیدمش...بعد از ۱۸ سال!تو تاکسی،روی صندلی جلو نش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط