ماهخاموش

#ماه_خاموش🔞
#پارت۴

اما الان به قول بچه های رستوران بیشتر یه روح سرگردان خسته بودم ...
دهنم باز و بسته شد حرفی بزنم
اما سم ادامه داد ...
- از همه‌ی اینها مهم تر
من به هر کسی حس ندارم هرچند زیبا ... اما اندام تو برام جذابیت داره و این برای من خیلی مهمه چون من دوست دارم وارثم از یه رابطه‌ی سالم به وجود بیاد نه چیز دیگه
فقط نگاهش میکردم
الان چی گفت ؟
گفت به من میل داره و میخواد براش بچه بیارم
بدون اینکه زنش بشم ؟
چون خانواده ای ندارم که نگران جواب پس دادن باشه ؟
اوه خدایا بی کسی آدمو انقدر بی ارزش میکنه ؟
سریع از رو مبل بلند شدمو رفتم سمت در
- ممنون میشم از اینجا برین بیرون
برگشتم سمتش
خیلی ریلکس تکیه داد به کاناپه
- بیا بشین دزیره
- آقای مکندی من اگه به نون شبم هم محتاج باشم حاضر نیستم تنمو بفروشم
لبخند کجی زد
- میدونم ...
میدونم تو چه طور دختری هستی و برای همین تورو انتخاب کردم
- اشتباه کردین چون من حاضر نیستم این کارو کنم
- دزیره منطقی باش تا کی میخوای اینجا زندگی کنی ؟
با دستش به اطراف اشاره کرد
- خودت خسته نشدی از این زندگی ؟ فقط یه بچه است 9 ماه بعد به دنیا میاریش
و میری دنبال زندگی جدید خودت
پوزخند زدمو با تاسف براش سر تکون دادم
- واقعا براتون متاسفم که به یه بچه به چشم یه کالا نگاه میکنین !
پیشنهادتون به من واقعا توهین آمیزه شبتون بخیر
در خونه رو باز کردم و کنار ایستادم تا بلندشه و بره
بلند شد اما اومد سمت من تا سمت در
با صدای خشک و خشن گفت ......
دیدگاه ها (۱)

‍ #ماه_خاموش🔞 #پارت۵- بهتره قبل از رد کردن پیشنهادم بیشتر ف...

‍ #ماه_خاموش🔞 #پارت۶یه آشغال مغرور ازش متنفرم متنفر ...دس...

‍ #ماه_خاموش🔞 #پارت۳در واحدو که بستم گفت: - دزیره تو دختر خ...

‍ #ماه_خاموش🔞 #پارت۲سم مکندی مالک اصلی همه فروشگاه های زنجی...

سلاممممممببینید چقدر خوبم بین کلاسام براتون داستان مینویسم😂👌...

خب سلام به همگی ببخشید مزاحم شدم و همتون اینجا تگ کردم ولی ه...

ویو نامجون اون ات بود نامجون: اتت ویو ات گی توی شانسم یعنی چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط