ماهخاموش

#ماه_خاموش🔞
#پارت۵

- بهتره قبل از رد کردن پیشنهادم بیشتر فکر کنی تو الان زندگیت به من وابسته
است دزیره ... میدونی که ...
از تهدیدش بدنم یخ شد
- شما نمیتونین کارمو بی دلیل ازم بگیرین
- اما میتونم شرایط کاریتو طوری کنم که خودت بری
چشم هام گرد شد این نامردی بود
از اثر حرفش روم خوشحال شد و لبخند مغروری زد
- بیشتر فکر کن دزیره ...
دستشو گذاشت رو گونه ام و پائین لبمو با شصت دستش دست کشید
- تو دختر زرنگی هستی لیاقتت زندگی بهتر از اینجاست ...
نگاهش افتاد رو لبم بدنم خشک شده بود
چقدر دستاش داغ بود
یه جور داغی که خمارم می کرد
قبل اینکه بفهمم چی شد لب هاش روی لب هام نشست
انگار جریان برقو بهم وصل کرده بودن
اما نه برقی که دردناک باشه
برقی که گرما و یه حس عجیبو تو کل وجودم پخش میکنه
چند لحظه طول کشید تا به خودم بیام
شوکه شده بودم
سریع خودمو عقب کشیدم
تو چشمای شوکه ام خیره شد و
لبخند مغروری زد
بدون هیچ حرفی رفت سمت پله ها
هدفش از این کار چی بود
چیو میخواست ثابت کنه
ضعف منو؟
قدرت خودشو ؟
یا ...
خدای من این حس عجیب از تماس بدنش با بدنم چی بود ...
هیچ وقت تجربه اش نکرده بودم
در خونه رو محکم کوبیدم
سم مکندی یه عوضی پولداره ......
دیدگاه ها (۱)

‍ #ماه_خاموش🔞 #پارت۶یه آشغال مغرور ازش متنفرم متنفر ...دس...

‍ #ماه_خاموش🔞 #پارت۷برای همین باید خیلی دقت میکردم با وجود...

‍ #ماه_خاموش🔞 #پارت۴اما الان به قول بچه های رستوران بیشتر ی...

‍ #ماه_خاموش🔞 #پارت۳در واحدو که بستم گفت: - دزیره تو دختر خ...

میان عشق و درد---پارت ششم:اون عصر، یونا تو خونه نشسته بود و ...

نیمه های گم شده 🫂🩵 پارت 5️⃣از زبان: نویسنده ✍️ 🫂مویچیرو: (هم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط