𝗣𝗮𝗿⁷³
𝗣𝗮𝗿⁷³
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
نهایتش فیلمم رو بفرسته برای خانواده ام و اونا هم میفهمن من چیکار کردم، اگه این موضوع رو قبل از ازدواجِ مجددم میفهمیدن،ممکن بود حتی اقدام به کُشتنم کنن، ولی حالا من مردی رو انتخاب کردم که میتونه به جای خانواده یا هر کس دیگه ای ازم حمایت کنه.
خودش گفت، همون روزِ عقد...
کنار گوشم آروم زمزمه کرد:
" جونگ کوک: از حالا به بعد تو زنِ منی، تهیونگ یا هر کی بت چپ نگاه کنه، فاتحه اش خونده ست."
و دلِ منو گرم کرد به حمایت و قدرتش و چیزی که به زبون آورده بود.
همونطور که صورتم نزدیک صورتش بود و نفس های عصبیش با قدرت به صورتم برخورد میکردن، لب باز کردم و محکم گفتم:
ا/ت: بفرست براشون....از الان به بعد تو دیگه هیچ غلطی نميتونی بکنی...
به فشارِ دستش روی بازوم اهمیت ندادم....
حرفم رو توی چشمای قرمز و عصبیش کامل کردم:
ا/ت: منتظر روزی ام که مجبوری تو دادگاه از خودت دفاع کنی، آقای وکیل.
چشماش رو محکم بست و باز کرد.
گوشیم دوباره زنگ خورد.
غریدم:
ا/ت: برو کنار، جونگ کوک اومده دنبالم....خودت میدونی دیر برم پایین، میاد سراغ مو از اتاقِ تو میگیره.
توی صورتم نفس سنگینیش رو بیرون داد و بازوم رو رها کرد.
نگاهم رو از چشمای برافروخته اش گرفتم و گوشیم رو درآوردم.
تماس جونگ کوک رو جواب دادم و گفتم:
ا/ت: دارم میام.
تهیونگ تکیه داده بود به میزش و منو نگاه میکرد.
نیشخندی زد:
تهیونگ: فعلا پشتت به حمایتِ جونگ کوک و همونی گرمه، اگه همونی بفهمه با پسرش چیکار کردی چی؟ بازم اینجوری ازت حمایت میکنه؟...اصلا من میخوام شب بیام خونه همونی با مامان بزرگم حرف دارم...
به ضرب برگشتم به طرفش.
ابروهاش با پیروزی بالا رفتن و لبخند ریزی زد:
•پارت هفتاد و سوم•
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
نهایتش فیلمم رو بفرسته برای خانواده ام و اونا هم میفهمن من چیکار کردم، اگه این موضوع رو قبل از ازدواجِ مجددم میفهمیدن،ممکن بود حتی اقدام به کُشتنم کنن، ولی حالا من مردی رو انتخاب کردم که میتونه به جای خانواده یا هر کس دیگه ای ازم حمایت کنه.
خودش گفت، همون روزِ عقد...
کنار گوشم آروم زمزمه کرد:
" جونگ کوک: از حالا به بعد تو زنِ منی، تهیونگ یا هر کی بت چپ نگاه کنه، فاتحه اش خونده ست."
و دلِ منو گرم کرد به حمایت و قدرتش و چیزی که به زبون آورده بود.
همونطور که صورتم نزدیک صورتش بود و نفس های عصبیش با قدرت به صورتم برخورد میکردن، لب باز کردم و محکم گفتم:
ا/ت: بفرست براشون....از الان به بعد تو دیگه هیچ غلطی نميتونی بکنی...
به فشارِ دستش روی بازوم اهمیت ندادم....
حرفم رو توی چشمای قرمز و عصبیش کامل کردم:
ا/ت: منتظر روزی ام که مجبوری تو دادگاه از خودت دفاع کنی، آقای وکیل.
چشماش رو محکم بست و باز کرد.
گوشیم دوباره زنگ خورد.
غریدم:
ا/ت: برو کنار، جونگ کوک اومده دنبالم....خودت میدونی دیر برم پایین، میاد سراغ مو از اتاقِ تو میگیره.
توی صورتم نفس سنگینیش رو بیرون داد و بازوم رو رها کرد.
نگاهم رو از چشمای برافروخته اش گرفتم و گوشیم رو درآوردم.
تماس جونگ کوک رو جواب دادم و گفتم:
ا/ت: دارم میام.
تهیونگ تکیه داده بود به میزش و منو نگاه میکرد.
نیشخندی زد:
تهیونگ: فعلا پشتت به حمایتِ جونگ کوک و همونی گرمه، اگه همونی بفهمه با پسرش چیکار کردی چی؟ بازم اینجوری ازت حمایت میکنه؟...اصلا من میخوام شب بیام خونه همونی با مامان بزرگم حرف دارم...
به ضرب برگشتم به طرفش.
ابروهاش با پیروزی بالا رفتن و لبخند ریزی زد:
•پارت هفتاد و سوم•
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
۷.۰k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.