تک پارتی..وقتی وسط دعوا بهت گفت..
تک پارتی..وقتی وسط دعوا بهت گفت..
تو و مینهو رابطه ایی خیلی صافت و قشنگی داشتین..اما دعوا هم میکردین..دختر احساسیی بودی ..
زود اشکت در نمیومد اما وقتی با مینهو دعوا میکردی سریع گونه هات خیس میشدن..مینهو هم میدونست تو گذشت چه بلاهایی سرت اومده که اینقدر زود اشکت درمیاد..همیشه سعی میکرد درکت کن..چون وقتی اشک هات رو میدید نمیتونست خودش رو کنترل کنه سریع بغلت میکرد و کلا بحث رو عوض میکرد اصلا صاقت اشک هات رو نداشت
اما این دعوا با بقیه ی دعواهاتون خیلی فرق داشت قرار نبود ایندفعه بغلت کنه و ازت معذرت خواهی کنه...
.
.
.
-مینهو چرا اینطوری شدی..
روبه تو برگشت
-دهنتو ببند ا.ت ..
-مینهو..تو...تو خیلی
-من چی ..ها من چی..
-خیلی عوض شدی..
-من عوض نشدم..ولی تو شدی..ا.ت بهم بگو ببینم چندبار گفتم نه..چندبار بهت هشدار دادم..اما تو چی...تو نادیدشون گرفتی و بعدش به اون ...
هوفی از اعصبانیت کشید..و پشتش رو بهت کرد .
بعضی وقت ها فکر میکرد و یک شئ نه انسان ...از این که مینهو اینقدر کنترل گر و حساس خیلی تحت فشار بودی..
بغض گلوت رو چنگ زد از اینکه اینطوری ازت بازپرسی میکرد خیلی اذیت میشدی..
-اوفف مینهو..اوفف چرا ..
بینیت رو بالا دادی..
-چرا اینقدر کنترل گری..چرا اینقدر اذیتم میکنی..
-من کنترل گرم...من کنترل گرم.. من برای خودت میگم..اما تو..
اینکه یکی بهت دستور بده واقعا برای تو ازار دهنده بود ..
- تمومش کن مینهو..خوشم نمیاد باهام اینطوری رفتار کنی..
-منم خوشم نمیاد باهات اینطوری حرف بزنم..اه جدا خیلی رومخی..
-من رو مخم..
-اره..اینکه سریع سر هرچیز چرتی اشکت درمیاد خیلی رو مخ..
-مینهو..
پشت به تو برگشت و زیر لب چیزی گفت که اصلا انتظارش رو نداشتی..
-اکسم اینقدر لوس نبود..
-چی گفتی..
-اکسم اینقدر لوس نبود
فریاد زد و روبه تو برگشت..
-اینو بدون ا.ت تو لوس ترین فردی هستی که تابه حال دیدم..اکسم خیلی بهتر از تو بود
با بغض بهش خیره شدی..
-تمومش کن
-اینم بگم ا.ت...من اکسم رو هنوز دوست دارم..اونو به تو ترجیح میدم..
بغضت شکست ...تاحالا مینهو رو اینشکلی ندیده بودی..
هیچوقت فکر نمیکردی بخواد همچین حرفی بهت بزنه .. گریت بند اومده با عصبانیتی که تو لحنت بود بهش پرخاش کردی..
-دهنت رو ببند لی مینهو...اگه اون بهتر از من بود چرا باهاش بهم زدی...اگه اون رو به من ترجیح میدی چرا باهاموارد رابطه شدی..تو..تو چطور جرئت میکنی از نقطه ضعفم بر علیهم ااستفاده کنی..
مینهو که با این حرفت به خودش اومده بود با ترس و نگرانی بهت خیره شد
-م..من
-ساکت باش...شاکت باش..من..من به تو اعتماد داشتم..من به تنها کسی که اعتماد داشتم نقطه ضعفم رو گفتم..فکر نمیکردم که کسی بخواد ازش استفاده منه..حتی اگر اون فردتو باشی..
-ا.ت
سمت مبل رفتی و سوییچ ماشین و گوشیت رو ازش برداشتی..
-حق با توعه..من خیلی لوسم..حق با توعه..بنظرم بیشتر از این خودت رو اذیت نکن برگرد پیشه کسی که با برادرت بهت خیانت کرد..
خواستی سمت در بری که سمتت اومد ..در یک ثانیه تورو به دیوار پشتت کبوند..
-ببین ...معذرت میخوام
وسط حرفش پریدی
-مینهو قرار نیست هر کاری که دلت بخواد بکنی و بعدش با معذرت میخوام..
-ا.ت درک کن
فریادی زد
-درک کن من فقط عصبی بودم..
سفت بغلت کرد
-منو ببخش ا.ت.. از رو عصبانیت بود..
تاحالا ندیده بودی مینهو مستقیما ازت معذرت خواهی کنه..درکل چون روش نمیشد ازت عذر خواهی نمیکرد ..اما الان داشت زمزمه وار دم گوشت یه بند عذر میخواست..هردوتون ایندفعه زیاد روی کرده بودین..دستت رو روی کمرش گذاشتی و متقابل بغلش کردی
-باشه...مینهو ..ولش کن..هردومون..زیاده روی کردیم..
مینهو از بغلت دراومد..
-ی...یا لی مینهو تو گریه کردی..
با فریاد و تعجب گفتی که خنده ایی کرد و بینیش رو بالا کشید..
-ف..فقط فکر کردم بخاطر... اون حرفم ترکم می..
میونه حرفش پریدی و محکم بغلش کردی..
-من هیچوقت ترکت نمیکنم مینهو...هیچوقت..باشه..حالاهم گریه نکن و ...بیا بریم بخوابیم
از بغلت در اومد و بینیش رو بالا داد
-باشه...
نگاهی به قیافش کردی و لبخندی زدی..
-تو که از من لوس تری..
فریادی زد و سمتت حمله ور شد
-من لوس نیستمم...
هانورا
تو و مینهو رابطه ایی خیلی صافت و قشنگی داشتین..اما دعوا هم میکردین..دختر احساسیی بودی ..
زود اشکت در نمیومد اما وقتی با مینهو دعوا میکردی سریع گونه هات خیس میشدن..مینهو هم میدونست تو گذشت چه بلاهایی سرت اومده که اینقدر زود اشکت درمیاد..همیشه سعی میکرد درکت کن..چون وقتی اشک هات رو میدید نمیتونست خودش رو کنترل کنه سریع بغلت میکرد و کلا بحث رو عوض میکرد اصلا صاقت اشک هات رو نداشت
اما این دعوا با بقیه ی دعواهاتون خیلی فرق داشت قرار نبود ایندفعه بغلت کنه و ازت معذرت خواهی کنه...
.
.
.
-مینهو چرا اینطوری شدی..
روبه تو برگشت
-دهنتو ببند ا.ت ..
-مینهو..تو...تو خیلی
-من چی ..ها من چی..
-خیلی عوض شدی..
-من عوض نشدم..ولی تو شدی..ا.ت بهم بگو ببینم چندبار گفتم نه..چندبار بهت هشدار دادم..اما تو چی...تو نادیدشون گرفتی و بعدش به اون ...
هوفی از اعصبانیت کشید..و پشتش رو بهت کرد .
بعضی وقت ها فکر میکرد و یک شئ نه انسان ...از این که مینهو اینقدر کنترل گر و حساس خیلی تحت فشار بودی..
بغض گلوت رو چنگ زد از اینکه اینطوری ازت بازپرسی میکرد خیلی اذیت میشدی..
-اوفف مینهو..اوفف چرا ..
بینیت رو بالا دادی..
-چرا اینقدر کنترل گری..چرا اینقدر اذیتم میکنی..
-من کنترل گرم...من کنترل گرم.. من برای خودت میگم..اما تو..
اینکه یکی بهت دستور بده واقعا برای تو ازار دهنده بود ..
- تمومش کن مینهو..خوشم نمیاد باهام اینطوری رفتار کنی..
-منم خوشم نمیاد باهات اینطوری حرف بزنم..اه جدا خیلی رومخی..
-من رو مخم..
-اره..اینکه سریع سر هرچیز چرتی اشکت درمیاد خیلی رو مخ..
-مینهو..
پشت به تو برگشت و زیر لب چیزی گفت که اصلا انتظارش رو نداشتی..
-اکسم اینقدر لوس نبود..
-چی گفتی..
-اکسم اینقدر لوس نبود
فریاد زد و روبه تو برگشت..
-اینو بدون ا.ت تو لوس ترین فردی هستی که تابه حال دیدم..اکسم خیلی بهتر از تو بود
با بغض بهش خیره شدی..
-تمومش کن
-اینم بگم ا.ت...من اکسم رو هنوز دوست دارم..اونو به تو ترجیح میدم..
بغضت شکست ...تاحالا مینهو رو اینشکلی ندیده بودی..
هیچوقت فکر نمیکردی بخواد همچین حرفی بهت بزنه .. گریت بند اومده با عصبانیتی که تو لحنت بود بهش پرخاش کردی..
-دهنت رو ببند لی مینهو...اگه اون بهتر از من بود چرا باهاش بهم زدی...اگه اون رو به من ترجیح میدی چرا باهاموارد رابطه شدی..تو..تو چطور جرئت میکنی از نقطه ضعفم بر علیهم ااستفاده کنی..
مینهو که با این حرفت به خودش اومده بود با ترس و نگرانی بهت خیره شد
-م..من
-ساکت باش...شاکت باش..من..من به تو اعتماد داشتم..من به تنها کسی که اعتماد داشتم نقطه ضعفم رو گفتم..فکر نمیکردم که کسی بخواد ازش استفاده منه..حتی اگر اون فردتو باشی..
-ا.ت
سمت مبل رفتی و سوییچ ماشین و گوشیت رو ازش برداشتی..
-حق با توعه..من خیلی لوسم..حق با توعه..بنظرم بیشتر از این خودت رو اذیت نکن برگرد پیشه کسی که با برادرت بهت خیانت کرد..
خواستی سمت در بری که سمتت اومد ..در یک ثانیه تورو به دیوار پشتت کبوند..
-ببین ...معذرت میخوام
وسط حرفش پریدی
-مینهو قرار نیست هر کاری که دلت بخواد بکنی و بعدش با معذرت میخوام..
-ا.ت درک کن
فریادی زد
-درک کن من فقط عصبی بودم..
سفت بغلت کرد
-منو ببخش ا.ت.. از رو عصبانیت بود..
تاحالا ندیده بودی مینهو مستقیما ازت معذرت خواهی کنه..درکل چون روش نمیشد ازت عذر خواهی نمیکرد ..اما الان داشت زمزمه وار دم گوشت یه بند عذر میخواست..هردوتون ایندفعه زیاد روی کرده بودین..دستت رو روی کمرش گذاشتی و متقابل بغلش کردی
-باشه...مینهو ..ولش کن..هردومون..زیاده روی کردیم..
مینهو از بغلت دراومد..
-ی...یا لی مینهو تو گریه کردی..
با فریاد و تعجب گفتی که خنده ایی کرد و بینیش رو بالا کشید..
-ف..فقط فکر کردم بخاطر... اون حرفم ترکم می..
میونه حرفش پریدی و محکم بغلش کردی..
-من هیچوقت ترکت نمیکنم مینهو...هیچوقت..باشه..حالاهم گریه نکن و ...بیا بریم بخوابیم
از بغلت در اومد و بینیش رو بالا داد
-باشه...
نگاهی به قیافش کردی و لبخندی زدی..
-تو که از من لوس تری..
فریادی زد و سمتت حمله ور شد
-من لوس نیستمم...
هانورا
۴۲.۸k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.