حس شیرین عشق
حس شیرین عشق
Part:10
ویو آیلا
ی سوالی ذهنمو درگیر کرده بود برگشتم سمت جونگکوک ازش بپرسم که دیدم ی شورتک پاشه و بالا تنش لخته دست خودم نبود یهو جیغ زدم و جلوی چشامو گرفتم
جونگکوک:یاخدا چته مگه گوریل دیدی؟
آیلا:برو لباستو بپوشش
جونگکوک:اوف برا این جیغ زدی؟اسکل
آیلا:اسکل عمته قرمساق برو لباستو بپوش
جونگکوک:من عادت دارم بدون لباس بخابم
آیلا:واقعا پس منم میرم رو مبل پذیرایی میخابم
جونگکوک:*خوروپف*
آیلا:خاک تو سرت
راوی:کوک اعظم*جرر*تا صبح شادو خرم رو تخت خابید البته بگم تااا ساعت ۲بعد ظهر خابیده بود.آیلای بدبخت*جررتر*رو مبل ب سختی خابید تاا ساعت ۳بعد از ظهر.
ویو جونگکوک
بلند شدم ساعتو نگا کردم پشمام ریخت سریع بلند شدم لباسامو پوشیدم خودمو تو آینه نگا کردم چشام پف کرده بود موهامم بهم ریخته بود ولی اهمیت ندادم و رفتم پایین دیدم مامانم و بابام نشستن رو ب روی آیلا و آیلا هم خابع سریع رفتم اونجا که یهو مامانم گفت
م.ک:پسرم تو و دوست دخترت باهم قهرین؟
کوک:نه*ریلکس*
م.ک:پس چرا آیلا اینجا خابیده؟
کوک:من چمیدونم
که یهو آیلا از مبل افتاد پایین یکدفعه بلند شد و موهاش بهم ریخته بود و چشاش مث من پف کرده بود خندم گرفت که یهو دیدم مامانم نیشگونم گرفت ک خندم قطع شد
آیلا:اع سلام شما کی اومدین ببخشید خاب بودم
م.ک:عزیزم راحت باش ما اومدیم ببینیم حالتون چطوره که فک کنم کوک اذیتت کرده
ویو آیلا
اذیتم کرد؟وای الان حال میده غیبت کنم الکی
آیلا:آره خیلی اذیتم میکنه حتی شبا بهم میگه برو رو تخت نخاب یا روزا همیشه بهم میگه پاهامو تو آب ماساژ بده خیلی اذیتم میکنه
کوک:اسکلی من کی اینکارارو کردم
م.ک:پسره ی وایسا*دمپاییشو در آورد و جونگکوک رو دنبال کرد*وایسا بینم
کوک:ماماننننن بخدا دروغ میگهههههه
کمککککککککک باباااااا کمکمممم کنننن
ب.ک:مثلا مافیایی *خنده*
این پارت هم تموم شد منتظر روزای خوب باشین😂🍓
فیعلااا🦋🫶🏻🥹🫧
لایک کنیناا حمایتا کم شد💔
Part:10
ویو آیلا
ی سوالی ذهنمو درگیر کرده بود برگشتم سمت جونگکوک ازش بپرسم که دیدم ی شورتک پاشه و بالا تنش لخته دست خودم نبود یهو جیغ زدم و جلوی چشامو گرفتم
جونگکوک:یاخدا چته مگه گوریل دیدی؟
آیلا:برو لباستو بپوشش
جونگکوک:اوف برا این جیغ زدی؟اسکل
آیلا:اسکل عمته قرمساق برو لباستو بپوش
جونگکوک:من عادت دارم بدون لباس بخابم
آیلا:واقعا پس منم میرم رو مبل پذیرایی میخابم
جونگکوک:*خوروپف*
آیلا:خاک تو سرت
راوی:کوک اعظم*جرر*تا صبح شادو خرم رو تخت خابید البته بگم تااا ساعت ۲بعد ظهر خابیده بود.آیلای بدبخت*جررتر*رو مبل ب سختی خابید تاا ساعت ۳بعد از ظهر.
ویو جونگکوک
بلند شدم ساعتو نگا کردم پشمام ریخت سریع بلند شدم لباسامو پوشیدم خودمو تو آینه نگا کردم چشام پف کرده بود موهامم بهم ریخته بود ولی اهمیت ندادم و رفتم پایین دیدم مامانم و بابام نشستن رو ب روی آیلا و آیلا هم خابع سریع رفتم اونجا که یهو مامانم گفت
م.ک:پسرم تو و دوست دخترت باهم قهرین؟
کوک:نه*ریلکس*
م.ک:پس چرا آیلا اینجا خابیده؟
کوک:من چمیدونم
که یهو آیلا از مبل افتاد پایین یکدفعه بلند شد و موهاش بهم ریخته بود و چشاش مث من پف کرده بود خندم گرفت که یهو دیدم مامانم نیشگونم گرفت ک خندم قطع شد
آیلا:اع سلام شما کی اومدین ببخشید خاب بودم
م.ک:عزیزم راحت باش ما اومدیم ببینیم حالتون چطوره که فک کنم کوک اذیتت کرده
ویو آیلا
اذیتم کرد؟وای الان حال میده غیبت کنم الکی
آیلا:آره خیلی اذیتم میکنه حتی شبا بهم میگه برو رو تخت نخاب یا روزا همیشه بهم میگه پاهامو تو آب ماساژ بده خیلی اذیتم میکنه
کوک:اسکلی من کی اینکارارو کردم
م.ک:پسره ی وایسا*دمپاییشو در آورد و جونگکوک رو دنبال کرد*وایسا بینم
کوک:ماماننننن بخدا دروغ میگهههههه
کمککککککککک باباااااا کمکمممم کنننن
ب.ک:مثلا مافیایی *خنده*
این پارت هم تموم شد منتظر روزای خوب باشین😂🍓
فیعلااا🦋🫶🏻🥹🫧
لایک کنیناا حمایتا کم شد💔
۴.۵k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.