BTS
#دست_مو_بگیر♡
#پارت_ششم
یک لحظه به خودم اومدم و گفتم(چیکار میکنی یوشی؟چیکار داری میکنی؟)اصلا حواسم به خودم نبود. به کل اسم و رسم خود مو از یاد برده بودم! ولی چه فایده که بخاطر اتفاقاتی که افتا ه من و با انگشت نشون میدن.
از جام بلند شدم و اشکامو پاک کردم. نباید میذاشتم این اتفاقات من و از پای دراره. باید قوی میبودم.
شونه هامو عقب دادم و صاف ایستادم. بدون اینکه به رفیقام نگاه کنم گفتم
من- دیگه کافیه، برام مهم نیست که مجبور بشم از این دانشگاه برم. من باید خودم بشم. ...
روبه دخترا ادامه دادم
من- شما اگه بخواید میتونید از من دور بشید. به هر حال، نمیخوام بیشتر از این براتون دردسر باشم.
جیسو و جوهیونگ به هم یک نگاه طولانی کردن و با روی خوش تو روم گفتن
جوهیونگ- حتی فکرشم نکن که تنهات بذاریم.
جیسو- ما تا آخر باهاتیم.
از حرفاشون خیلی خوشحال شدم. توی چشام اشک جمع شد.
روبه جلو قدم گذاشتم و با ایستادگی و اُبهتی که داشتم راه میرفتم.
آی پسرا.. بازی شروع شده!
..
توی سالن دانشگاه راه میرفتم. همه دانشجویا بهم خیره مورد تمسخر قرار میدادن. چهره همه رو، یکی یکی، با چشمای نافذم گذروندم و داشتم حالیشون میکردم که من هنوز همون یوشی ام. اما اینطور که بنظرت میرسید اتفاقی افتاده، اخه طرز نگاهشون خیلی متفاوت بود!
از بین دانشجویا، چشم به سوبین خورد. همون دختر خا*یه ما*ل و. توی دانشگاه خبرا به سرعت میپیچه، و فکر کنم از اون ماجرا با خبر شدن.
دلم میخواست همون لحظه سو بین و بگیر بک*نم. ولی خب، خودمو بیخیال نشون دادم.
یکی از دخترایی که همیشه برام مَن مَن میکرد اومد جلوم.
دختر- هی تو، با جونگکوک ما چیکار کردی؟!
حوصله سوال جواب نداشتم. جایی بودیم که واقعا پسرا پیداشون میشد. درسته که دیگه برام چیزی مهم نبود، اما بازم باید احتیاط میکردم.
سعی کردم خیلی خونسرد از کنارش بگذرم، جوری که اصلا ندیدمش. شونه ام میخواست با شونه اش برخورد کنه که جا خالی داد و بازو مو گرفت
دختر- هی با تو ام. کری؟
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Jungkook#Teahyung#Namjoon#RM#R_M#J_hope#Jin#Jimin#Suga#Yoongi#AgustD#Nam_jin#Namjin#Teah_kook#Teahkook#Teah_jin#Teahjin#Jin_kook#Jinkook#Nam_kook#Namkook#Roman#Dasta_mo_begir#Roman_Daste_mo_begir#yooshi
#بی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#دست_مو_بگیر#رمان_دست_مو_بگیر#یوشی
#پارت_ششم
یک لحظه به خودم اومدم و گفتم(چیکار میکنی یوشی؟چیکار داری میکنی؟)اصلا حواسم به خودم نبود. به کل اسم و رسم خود مو از یاد برده بودم! ولی چه فایده که بخاطر اتفاقاتی که افتا ه من و با انگشت نشون میدن.
از جام بلند شدم و اشکامو پاک کردم. نباید میذاشتم این اتفاقات من و از پای دراره. باید قوی میبودم.
شونه هامو عقب دادم و صاف ایستادم. بدون اینکه به رفیقام نگاه کنم گفتم
من- دیگه کافیه، برام مهم نیست که مجبور بشم از این دانشگاه برم. من باید خودم بشم. ...
روبه دخترا ادامه دادم
من- شما اگه بخواید میتونید از من دور بشید. به هر حال، نمیخوام بیشتر از این براتون دردسر باشم.
جیسو و جوهیونگ به هم یک نگاه طولانی کردن و با روی خوش تو روم گفتن
جوهیونگ- حتی فکرشم نکن که تنهات بذاریم.
جیسو- ما تا آخر باهاتیم.
از حرفاشون خیلی خوشحال شدم. توی چشام اشک جمع شد.
روبه جلو قدم گذاشتم و با ایستادگی و اُبهتی که داشتم راه میرفتم.
آی پسرا.. بازی شروع شده!
..
توی سالن دانشگاه راه میرفتم. همه دانشجویا بهم خیره مورد تمسخر قرار میدادن. چهره همه رو، یکی یکی، با چشمای نافذم گذروندم و داشتم حالیشون میکردم که من هنوز همون یوشی ام. اما اینطور که بنظرت میرسید اتفاقی افتاده، اخه طرز نگاهشون خیلی متفاوت بود!
از بین دانشجویا، چشم به سوبین خورد. همون دختر خا*یه ما*ل و. توی دانشگاه خبرا به سرعت میپیچه، و فکر کنم از اون ماجرا با خبر شدن.
دلم میخواست همون لحظه سو بین و بگیر بک*نم. ولی خب، خودمو بیخیال نشون دادم.
یکی از دخترایی که همیشه برام مَن مَن میکرد اومد جلوم.
دختر- هی تو، با جونگکوک ما چیکار کردی؟!
حوصله سوال جواب نداشتم. جایی بودیم که واقعا پسرا پیداشون میشد. درسته که دیگه برام چیزی مهم نبود، اما بازم باید احتیاط میکردم.
سعی کردم خیلی خونسرد از کنارش بگذرم، جوری که اصلا ندیدمش. شونه ام میخواست با شونه اش برخورد کنه که جا خالی داد و بازو مو گرفت
دختر- هی با تو ام. کری؟
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Jungkook#Teahyung#Namjoon#RM#R_M#J_hope#Jin#Jimin#Suga#Yoongi#AgustD#Nam_jin#Namjin#Teah_kook#Teahkook#Teah_jin#Teahjin#Jin_kook#Jinkook#Nam_kook#Namkook#Roman#Dasta_mo_begir#Roman_Daste_mo_begir#yooshi
#بی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#دست_مو_بگیر#رمان_دست_مو_بگیر#یوشی
- ۱.۳k
- ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط