پارت ۱۰۳ : یک روانی بودم .
پارت ۱۰۳ : یک روانی بودم .
خوابیدم .
( وی )
رفتم خونه نایکا . نایکا رو دیدم که خوابه .
خداروشکر که کبودی هاش بهتر شده .
واقعا چرا ؟؟
نشستم و گریه کردم . دلم آتیش بود براش . گریه میکردم و از خدا میخواستم که فقط یک باز یه .
انقدر به خودم لعنت گفتم تا اینکه خوابم برد .
( خودم )
دوباره پریدم . بوی عطر وی اومد . دیروز بوی جیمین بود الان وی .
دور و برم رو نگا کردم که وی خوابیده بود .
عصبی شدم .اگه تو هیچ وقت نبودی منم اینجوری نمیشدم . پاشدم و دستم و مشت کردم و بالای سرش بردم که بزنمش ولی یک چیزی توجه ام رو جلب کرد .
اون گریه کرده . رفتم جلو و با دقت دیدم . اون گریه کرده .
اون تقصیری نداره ! چرا خیلی ام داره ازت متنفرم ! اگه ازش متنفری پس چرا وایستادی ! خفه شو تو میدونی که اون ها باعث بدبختی من شدن ! من فقط یک بار عاشق شدم و فقط یک بار زنده ام یا باهاش کنار بیا یا بزنش ! معلومه میزنمش ! احمق اون بخاطر تو اشک ریخته بخاطر تو گریه کرده .
دستم و پایین آوردم .
توی این چهار هفته یک کلمه حرف نزدم .
دلم براش سوخت . من انتخاب و کردم . من دخترم عاطفه دارم .
پتو مو روش انداختم و اشک تو چشمام حلقه زد .
رفتم بیرون .
هیچ کس نبود .
( وی )
از خواب بیدار شدم . پتو رو نگا کردم .
پتو نایکا !!!!! رو تخت و نگا کردم . خودش نبود رو تخت و همین طور پتوش .
یعنی هنوز دوستم داره یعنی هنوز عاشقمه . گوشیش زنگ خورد .
( خودم )
با درد توی پای راستم داشتم رفتم تو اتاق و گوشیمو جواب دادم : بله جین : س سلام من : سلام جین : بهتری .
هیچی نگفتم . گفت : ببین نایکا وی پیش توعه ؟؟؟؟؟ من : آره اینجاست جین : احمق گفتم نره میتونی بهش بگی بیاد زود تر من : خوابه ..... .
با اینکه زیر پتو رفته بود و چشماش نیمه باز بود و داشت نگام میکرد و منم نگاش میکردم .
جین : از خواب بیدارش کن ... من : نه .... میخوام راحت بخوابه جین : باشه .. تو بهتری ؟؟؟؟؟ من : اتفاقیه که افتاده نمیتونم فراموشش کنم جین : دکتر رفتی ببینی .... من : من مُردم دکتر میخواد علائم غیر حیاتیمو ببینه؟جین : میخوای بیای اینجا .
گوشی و قطع کردم .
دلم پسش زد!
وی با صدای ظعیف و با حالت گریه گفت : هنوز حالت بده .
صداشو شنیدم . اشک تو چشمام جمع شد و بغض تو گلوم بود . آب دهنمو قورت دادم . اشک هام ریخت . اشک هامو پاک کردم و با گریه گفتم : خیلی خوشحالم که صدا تو شنیدم ...... .
عشقی که بینمون بود سوخته بود . نمیشد با چند کلمه درستش کرد .
انقدر که گریه کرده بودم چشمام پف کرده بود .
من دوباره خوابیدم .
وقتی بلند شدم اون نبود . درد بدی زیر دلم بود .
از اون روز به بعد حالم بهتر شد و اگه آنیکا بهم دست میداد من جیغ نمیزدم و گریه نمی کردم ولی هنوز از دستشون ناراحت بودم .
از بچگی رنج تحمل کردم اینم روش .
خوابیدم .
( وی )
رفتم خونه نایکا . نایکا رو دیدم که خوابه .
خداروشکر که کبودی هاش بهتر شده .
واقعا چرا ؟؟
نشستم و گریه کردم . دلم آتیش بود براش . گریه میکردم و از خدا میخواستم که فقط یک باز یه .
انقدر به خودم لعنت گفتم تا اینکه خوابم برد .
( خودم )
دوباره پریدم . بوی عطر وی اومد . دیروز بوی جیمین بود الان وی .
دور و برم رو نگا کردم که وی خوابیده بود .
عصبی شدم .اگه تو هیچ وقت نبودی منم اینجوری نمیشدم . پاشدم و دستم و مشت کردم و بالای سرش بردم که بزنمش ولی یک چیزی توجه ام رو جلب کرد .
اون گریه کرده . رفتم جلو و با دقت دیدم . اون گریه کرده .
اون تقصیری نداره ! چرا خیلی ام داره ازت متنفرم ! اگه ازش متنفری پس چرا وایستادی ! خفه شو تو میدونی که اون ها باعث بدبختی من شدن ! من فقط یک بار عاشق شدم و فقط یک بار زنده ام یا باهاش کنار بیا یا بزنش ! معلومه میزنمش ! احمق اون بخاطر تو اشک ریخته بخاطر تو گریه کرده .
دستم و پایین آوردم .
توی این چهار هفته یک کلمه حرف نزدم .
دلم براش سوخت . من انتخاب و کردم . من دخترم عاطفه دارم .
پتو مو روش انداختم و اشک تو چشمام حلقه زد .
رفتم بیرون .
هیچ کس نبود .
( وی )
از خواب بیدار شدم . پتو رو نگا کردم .
پتو نایکا !!!!! رو تخت و نگا کردم . خودش نبود رو تخت و همین طور پتوش .
یعنی هنوز دوستم داره یعنی هنوز عاشقمه . گوشیش زنگ خورد .
( خودم )
با درد توی پای راستم داشتم رفتم تو اتاق و گوشیمو جواب دادم : بله جین : س سلام من : سلام جین : بهتری .
هیچی نگفتم . گفت : ببین نایکا وی پیش توعه ؟؟؟؟؟ من : آره اینجاست جین : احمق گفتم نره میتونی بهش بگی بیاد زود تر من : خوابه ..... .
با اینکه زیر پتو رفته بود و چشماش نیمه باز بود و داشت نگام میکرد و منم نگاش میکردم .
جین : از خواب بیدارش کن ... من : نه .... میخوام راحت بخوابه جین : باشه .. تو بهتری ؟؟؟؟؟ من : اتفاقیه که افتاده نمیتونم فراموشش کنم جین : دکتر رفتی ببینی .... من : من مُردم دکتر میخواد علائم غیر حیاتیمو ببینه؟جین : میخوای بیای اینجا .
گوشی و قطع کردم .
دلم پسش زد!
وی با صدای ظعیف و با حالت گریه گفت : هنوز حالت بده .
صداشو شنیدم . اشک تو چشمام جمع شد و بغض تو گلوم بود . آب دهنمو قورت دادم . اشک هام ریخت . اشک هامو پاک کردم و با گریه گفتم : خیلی خوشحالم که صدا تو شنیدم ...... .
عشقی که بینمون بود سوخته بود . نمیشد با چند کلمه درستش کرد .
انقدر که گریه کرده بودم چشمام پف کرده بود .
من دوباره خوابیدم .
وقتی بلند شدم اون نبود . درد بدی زیر دلم بود .
از اون روز به بعد حالم بهتر شد و اگه آنیکا بهم دست میداد من جیغ نمیزدم و گریه نمی کردم ولی هنوز از دستشون ناراحت بودم .
از بچگی رنج تحمل کردم اینم روش .
۴۶.۹k
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.