𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙
𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙
𝑃𝐴𝑅𝑇: 81
____
<راوی>
دختر با بلند شدنش از سمت پسر پاهایش را ب دور کمر پسر قفل کرد....
عشق.....بیش از سه حرف نیست....ولی قدرتش انسان رو برای معشوقهاش به ذانو درمیاورد......فقط کافیست فرشتهگمشدهاش را پیدا کند......
اون موقع است که از خودبیخود شده ب داشتنش تمنا و التماس میکند.....
هر دویشان در اعماق اقیانوس جنون ط.لسم شده بودن.....هر لحظه عمق اقیانوس بیشتر میشد......
زیبا بود ...... ترکیب این دو معشوق زیاد زیبا بود.....
ولیکن خطرناک ترین رابطهای بود که عشق اقرار به ساختنش داشت.....
خطرناک بود.....پسر ش.یطانی که برای رسیدن ب فرشتهاش از خط ها عبور میکرد.....برای داشنتش هرکسی رو از راهش برمیداشت.....ش.یطانی که برای حس کردنش.... احساسات بقیه رو میکشد.....شیطانی که عشقی که از فرشتهاش در قلب او وجود داشت ب مرز جنون کشیده بودش.....
دخترک....فرشتهای که برای بودن در کنار ش.یطانش گذشته رو فراموش کرد......گذشته شیرینش را همراه با ادم هایی که زمانی حاظر ب دادن جونش برایشان بود رو فراموش کرد.....زندگی نابود شده اش عاشق نابودگرش شده بود.....فرشتهای که دگر جز ابراز احساسات ش.یطان چیز دیگری از دنیا نمیخواست....برای اون نگاه کردن ب ش.یطانی ک ب دست خودش ب جنون کشیده شده بود....معنی زندگی میداد....پذیرفت.....پذیرفت که در دام عاشقی افتاده....پذیرفت که دگر نیازی ب گذشتهاش ندارد.....
پذیرفت.....ش.یطانی که باتمام وجود برایش همراه با خطر بود.....
پسر دگر فرشتهای برای خود داشت....فرشتهی نجاتش ک حاظر ب قاتل شدن برای هرکسی ک مورد خطاب قرارش بدهد داشت.....
فرشتهای که با دردناکترین اتفاقات معشوق ش.یطانیش را پذیرفته بود....
کسی خطرناک تر از دختر دگر وجود نداشت.....دختر معصوم و پاک.....به فرشتهای قاتل برای معشوقهاش تبدیل شده بود..... یقینا پسر متوجه وجود خوی نابودی دختر برای خودش شده بود......
این باعث نقش بستن پوزخندی از قدرت بر روی ل.بان پسر شده بود.....
او دگر کسی را فقط برای خودش داشت.....کسی که اوایل برده اش نامیده میشد....الان مانند ش.یطانی در قالب فرشته جسم و روحش را وادار ب هرکاری میکرد.....
از همه چیز زیبا برایش قلبی بود که لَه لَه یکی شدن با قلب دختر را داشت......
هر دویشان متوجه زندگی پر از خطر و جنون سرنوشت شده بودن.....ذهن و روح یکی شده ان دو دگر غیرقابل تصرف بود......
< ادامش داخل کامنتها >
𝑃𝐴𝑅𝑇: 81
____
<راوی>
دختر با بلند شدنش از سمت پسر پاهایش را ب دور کمر پسر قفل کرد....
عشق.....بیش از سه حرف نیست....ولی قدرتش انسان رو برای معشوقهاش به ذانو درمیاورد......فقط کافیست فرشتهگمشدهاش را پیدا کند......
اون موقع است که از خودبیخود شده ب داشتنش تمنا و التماس میکند.....
هر دویشان در اعماق اقیانوس جنون ط.لسم شده بودن.....هر لحظه عمق اقیانوس بیشتر میشد......
زیبا بود ...... ترکیب این دو معشوق زیاد زیبا بود.....
ولیکن خطرناک ترین رابطهای بود که عشق اقرار به ساختنش داشت.....
خطرناک بود.....پسر ش.یطانی که برای رسیدن ب فرشتهاش از خط ها عبور میکرد.....برای داشنتش هرکسی رو از راهش برمیداشت.....ش.یطانی که برای حس کردنش.... احساسات بقیه رو میکشد.....شیطانی که عشقی که از فرشتهاش در قلب او وجود داشت ب مرز جنون کشیده بودش.....
دخترک....فرشتهای که برای بودن در کنار ش.یطانش گذشته رو فراموش کرد......گذشته شیرینش را همراه با ادم هایی که زمانی حاظر ب دادن جونش برایشان بود رو فراموش کرد.....زندگی نابود شده اش عاشق نابودگرش شده بود.....فرشتهای که دگر جز ابراز احساسات ش.یطان چیز دیگری از دنیا نمیخواست....برای اون نگاه کردن ب ش.یطانی ک ب دست خودش ب جنون کشیده شده بود....معنی زندگی میداد....پذیرفت.....پذیرفت که در دام عاشقی افتاده....پذیرفت که دگر نیازی ب گذشتهاش ندارد.....
پذیرفت.....ش.یطانی که باتمام وجود برایش همراه با خطر بود.....
پسر دگر فرشتهای برای خود داشت....فرشتهی نجاتش ک حاظر ب قاتل شدن برای هرکسی ک مورد خطاب قرارش بدهد داشت.....
فرشتهای که با دردناکترین اتفاقات معشوق ش.یطانیش را پذیرفته بود....
کسی خطرناک تر از دختر دگر وجود نداشت.....دختر معصوم و پاک.....به فرشتهای قاتل برای معشوقهاش تبدیل شده بود..... یقینا پسر متوجه وجود خوی نابودی دختر برای خودش شده بود......
این باعث نقش بستن پوزخندی از قدرت بر روی ل.بان پسر شده بود.....
او دگر کسی را فقط برای خودش داشت.....کسی که اوایل برده اش نامیده میشد....الان مانند ش.یطانی در قالب فرشته جسم و روحش را وادار ب هرکاری میکرد.....
از همه چیز زیبا برایش قلبی بود که لَه لَه یکی شدن با قلب دختر را داشت......
هر دویشان متوجه زندگی پر از خطر و جنون سرنوشت شده بودن.....ذهن و روح یکی شده ان دو دگر غیرقابل تصرف بود......
< ادامش داخل کامنتها >
۳۲.۸k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.