پارتکما

⭐‌پارت۳۱/کما⭐‌
جلو در منتظر بود یعنی این همه پله رو چطوری دویده؟یه قدم اومد جلو و همون طور که زل زده بود بهم طبقه پارکینگ و فشار داد.
آت:تهیونگ به قرآن دیر میشه بیا بریم
تهیونگ:که به حرفم گوش نمیدس،لاس میزنی و بعد فرار میکنی؟
آت:من با اون پسره لاس نزدم فهمیدی؟
تهیونگ:ولی من بهت گفتم که سوار موتور نشو نگفتم؟
آت:اصلا می‌دونی چیه؟خوی کردم بکش کنار میخوام برم سر کار
-رفتم نزدیک تر و به اصطلاح بین خودمو دیواره آسانسور حبسش کردم.دستاشو گرفتم بردمش بالا سرش قفلیدم
آت:تهیونگ یکی میبینه تروخدا ولم کن
تهیونگ:خب ببینه تو اشتباهی کردی حالا باید تنبیه بشی نه؟
یه لگد زدم اونجاش که از شانسم آسانسور ایستاد سریع اومدم بیرون و داد زدم
آت:منحرف لاشی
تهیونگ:آت خدا لعنتت کنه کاریت نداشتم عقیمم کردی
آت:خوبی؟محکم نزدما اینقدر زود عقیم شی نمیتونی بابا بشیا
-همین طور که پخش زمین بودم گفتم:
تهیونگ:تا تو یکی رو حامله نکردم عقیم نمیشم
آت:خفه بابا تقصیر خودت بود بیشعور
این بار از راه پله رفتم بالا زانو برام نموند ولی ترجیح میدادم از پله ها برم تا با اون یه جای تنگ بمونم
رفتم اتاقم و نشستم رو صندلیم اتاق من نسبت به اتاق تهیونگ بزرگتر بود و این افتخار رو مدیون بابا هستم حتی اتاق من ویو خیلی زیبایی داشت و از اونجا میتونستم کل شهر رو ببینم
همین که نشستم رو صندلیم یه مسیج برام اومد.از طرف‌ شرکت zedra بود باز کردم
نوشته بود
"سلام خانم کیم خوب هستین؟شرکت ما قبول کرده با شما همکاری کنه امشب اگه مشکلی ندارین ترتیب یه جلسه رو میدم "
پشمام این واقعیه ؟میدونی چقدر تلاش کردیم که با این شرکت همکاری کنیم؟در واقع به نفع اوناست که با ما همکاری کنند ولی محصولاتشون واقعا با کیفیت بودن
یادم رفته بود نیم ساعت پیش چه اتفاقی افتاد که با عجله رفتم سمت اتاق تهیونگ
آت:آقای کیم !آقای کیم!
تهیونگ:چیشده باز مثل گاو سرتون انداختی زمین اومدی تو؟
آت :اوکی پس خودم تنهایی میرم
تهیونگ:کجا میری؟
آت:شرکت زدرا پیام اومده می‌خوان باهامون همکاری کنند
تهیونگ:خب که چی؟
آت:می‌دونی چند وقته میخوام با اونا همکاری کنم؟
تهیونگ:خب به سلامتی
آت:شب یه جلسه هست باید باهام بیای
تهیونگ:نمیتونم بیام کار دارم
ولی دلیل این همه ذوقت چیه؟
آت:اوکی پس ذوق دارم چون همکلاسی دوران راهنماییم رئیس شرکته
تهیونگ:ولی رییس شرکت که اقای مین سوئه که یعنی....چی؟؟؟
ذوق دیدن یه مرد و داری؟
آت:تهیونگ شروع نکن جاست فرندم بود
تهیونگ:جاست فرند و کوفت تو نمیای خودم میرم
آت:میام خوبم میام
تهیونگ:آت خفه شو گفتم نمیای
آت:چه زری زدی؟
داشتم همین طوری بحث میکردم که جونگ کوک با اخم اومد تو
جونگ کوک:چتونه ساختمون و رو سرتون گذاشتین

پارت۳۲تو هایلایت کما💗
دیدگاه ها (۳)

⭐‌پارت۳۳/کما⭐‌ نمیدونم چرا ولی انتظار داشتم بگه که نه چون کس...

⭐‌پارت۳۴/کما⭐‌آت:خب حله؟ نیشش باز شد و سرشو به معنی مثبت تکو...

⭐‌پارت۳۰/کما⭐‌رفتم سمت جا کفش کنار درکفشهای پاشنه بلند کرمی ...

⭐‌پارت ۲۹/کما⭐‌ رفتم تو اتاقم و لباس کرمی رنگمو ترجیح دادم ...

و تهیونگ سوار ماشین میشه و اب و مسکن رو بهت میده تهیونگ: بیا...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱

سلامممممم😭🌷🌷🌷اقای ××: ات بلاخره فهمید؟ته: اره همه چیز رو فهم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط