*شیلان*
*شیلان*
شیلان:
با شیطنت گفتم : تا وقتی خودم بگم
لبخند زد وگفت : باشه ولی الان به مامان اینا بگم که نامزاد بشیم
- مگه الان نیستیم
هیرسا : اونا هم بدونن
- باشه هر چی تو بگی
چونمو بوسید ازش فاصله گرفتم اخمی کرد وگفت : چیه دختر بدی شدی
- بد بودم ...بزارم پایین
هیرسا : نچ
اروم کشیدم پایین تا به خودم اومدم تو بغلش فشردم ولبمو بوسید وگفت : عزیزم نمی دونی چقدر دوست داشتنی شدی اینجوری
- من به تو مشکوکم هیرسا
اخمی کرد وازم فاصله گرفت وگفت : واقعا که شیلان
- حقته
اومدم بیرون ورفتم اتاق خودم لباس گرم پوشیدم ورفتم بیرون پیش بچه ها دور آتیش نشسته بودن هیرسا هم اومد وبا خنده گفت : بچه ها توجه کردید خیلی اوسکولیم
مژده : چرا ؟!
هیرسا : کی تو این سرما میاد بیرون می شینه پای آتیش پاشید بریم شهر یکم خرید کنیم
همه موافقت کردن ورفتیم سوار ماشین ها شدیم منو هیرسا با مژده واشکان بودیم کلی با اشکان بحث کردم ومی زدمش ومی خندیدیم هیرسا کنارم نشسته بود نشوندم سر جام وگفت : یه جا بشین بچه
- بچه خودتی
نشستم وبق کردم نگاش کردم خندید وگفت : می خوام یه چیز خوشگل برای نامزاد خوشگلم بگیرم
- نامزادت کیه ؟!
هیرسا : تو عزیزم
- شششش یکی می شنوه !!!!
هیرسا : خیلی خوب نخواه مشکلی نیست
با شیطنت گفتم : آزاد میشی رفتیم خیابون دوست دختر بگیری
نگاهی بهم انداخت وچیزی نگفت
- چی شد ساکت شدی خوشگله
هیرسا : باهات قهرم خیلی بد شدی تو همون دختری نبودی گفتی نامزاد بشیم
- نه دیگه من پشیمون شدم دیدم با دوست دخترات بیشترراحتی
هیرسا نگاهی بهم انداخت وگفت : دور دورتوه خوب بتازون خوشگله
شیلان:
با شیطنت گفتم : تا وقتی خودم بگم
لبخند زد وگفت : باشه ولی الان به مامان اینا بگم که نامزاد بشیم
- مگه الان نیستیم
هیرسا : اونا هم بدونن
- باشه هر چی تو بگی
چونمو بوسید ازش فاصله گرفتم اخمی کرد وگفت : چیه دختر بدی شدی
- بد بودم ...بزارم پایین
هیرسا : نچ
اروم کشیدم پایین تا به خودم اومدم تو بغلش فشردم ولبمو بوسید وگفت : عزیزم نمی دونی چقدر دوست داشتنی شدی اینجوری
- من به تو مشکوکم هیرسا
اخمی کرد وازم فاصله گرفت وگفت : واقعا که شیلان
- حقته
اومدم بیرون ورفتم اتاق خودم لباس گرم پوشیدم ورفتم بیرون پیش بچه ها دور آتیش نشسته بودن هیرسا هم اومد وبا خنده گفت : بچه ها توجه کردید خیلی اوسکولیم
مژده : چرا ؟!
هیرسا : کی تو این سرما میاد بیرون می شینه پای آتیش پاشید بریم شهر یکم خرید کنیم
همه موافقت کردن ورفتیم سوار ماشین ها شدیم منو هیرسا با مژده واشکان بودیم کلی با اشکان بحث کردم ومی زدمش ومی خندیدیم هیرسا کنارم نشسته بود نشوندم سر جام وگفت : یه جا بشین بچه
- بچه خودتی
نشستم وبق کردم نگاش کردم خندید وگفت : می خوام یه چیز خوشگل برای نامزاد خوشگلم بگیرم
- نامزادت کیه ؟!
هیرسا : تو عزیزم
- شششش یکی می شنوه !!!!
هیرسا : خیلی خوب نخواه مشکلی نیست
با شیطنت گفتم : آزاد میشی رفتیم خیابون دوست دختر بگیری
نگاهی بهم انداخت وچیزی نگفت
- چی شد ساکت شدی خوشگله
هیرسا : باهات قهرم خیلی بد شدی تو همون دختری نبودی گفتی نامزاد بشیم
- نه دیگه من پشیمون شدم دیدم با دوست دخترات بیشترراحتی
هیرسا نگاهی بهم انداخت وگفت : دور دورتوه خوب بتازون خوشگله
۱۰.۶k
۱۹ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.