۱۲۴
#۱۲۴
بابا آهسته تر گفت
_ نه از نظر جسمانی واسه روحیه اش
مامان پری_ هرکاری باشه میکنیم فقط آرشیدا سالم باشه کافیه
امیر محکم و بلند گفت
_ زن منه منم اجازه نمیدم دیگه هم حرفش و نزنید به دکترم گفتم هر دکتر و نمیدونم پرستاری میخواد همه بیان
خونمون.
انقدر لحنش قاطع بود که کسی چیزی نگه!
دلم میخواست خفه اش کنم
من با تو بیام زیره یک سقف ؟
دیگه عمراا
بسه هرچی ساکت بودم
_ من دیگه با تو زندگی نمیکنم
بابا سریع اومد تو حرفم
_ آرشیدا این چه حرفیه دختر؟
_ همینه که هست بابا من پام و تو خونه ی این به اصطالح مرد نمیزارم
امیر فقط نگاهم میکرد
بابا و مامانش تو شوک بودند
بابا_ آرشیدا من قبال حرفام رو با تو زدم بس کن لطفا....
بابا متوجهید من دارم طالق میگیرم ازش؟ من نمیتونم یه ثانیه هم وجودش و تحمل کنم اگه ازم حمایت نمیکنید
اشکالی نداره خودم میتونم یه خونه بگیرم تنهایی زندگی کنم فقط اگه شادومادتون نخواد پلیس بازی در بیاره
متعجب بودم از امیر ساکتی که فقط نگاه میکرد
قبال یه تو بهش میگفتم زندم نمیزاشت
بابای امیر دست مامان پری و بابام رو گرفت و برد بیرون تا من و امیر مثال خودمون تنهایی صحبت کنیم و به تفاهم
برسیم بیچاره خبر نداشت این خونه از پای بست ویرانه!
لیوان آب آناناسی که نصفه باقی مونده بود رو به طرفم گرفت
_ بخور همه اش رو ضعف نکنی
دستش و پس زدم خوابیدم پتو رو هم رو سرم کشیدم و گفتم
_ برو بیرون حوصلتو ندارم مگه نگفتم حالم به هم میخوره تو هوایی که تو نفس میکشی نفس بکشم؟ مسموم میشم
میتونستم صدای نفسای عصبانیش و بشنوم
_ آرشیدا ِهی هیچی نمیگم پررو نشو خودتم درگیره دادگاه نکن چون تا ابد اسم من تو شناسنامه ات میمونه همسرم!
انقدر همسرم رو با تاکید گفت که تعجب کردم
جوابش و ندادم
کور خوندی امیر
همچین طلاقمو ازت بگیدم کحض کنی
بابا آهسته تر گفت
_ نه از نظر جسمانی واسه روحیه اش
مامان پری_ هرکاری باشه میکنیم فقط آرشیدا سالم باشه کافیه
امیر محکم و بلند گفت
_ زن منه منم اجازه نمیدم دیگه هم حرفش و نزنید به دکترم گفتم هر دکتر و نمیدونم پرستاری میخواد همه بیان
خونمون.
انقدر لحنش قاطع بود که کسی چیزی نگه!
دلم میخواست خفه اش کنم
من با تو بیام زیره یک سقف ؟
دیگه عمراا
بسه هرچی ساکت بودم
_ من دیگه با تو زندگی نمیکنم
بابا سریع اومد تو حرفم
_ آرشیدا این چه حرفیه دختر؟
_ همینه که هست بابا من پام و تو خونه ی این به اصطالح مرد نمیزارم
امیر فقط نگاهم میکرد
بابا و مامانش تو شوک بودند
بابا_ آرشیدا من قبال حرفام رو با تو زدم بس کن لطفا....
بابا متوجهید من دارم طالق میگیرم ازش؟ من نمیتونم یه ثانیه هم وجودش و تحمل کنم اگه ازم حمایت نمیکنید
اشکالی نداره خودم میتونم یه خونه بگیرم تنهایی زندگی کنم فقط اگه شادومادتون نخواد پلیس بازی در بیاره
متعجب بودم از امیر ساکتی که فقط نگاه میکرد
قبال یه تو بهش میگفتم زندم نمیزاشت
بابای امیر دست مامان پری و بابام رو گرفت و برد بیرون تا من و امیر مثال خودمون تنهایی صحبت کنیم و به تفاهم
برسیم بیچاره خبر نداشت این خونه از پای بست ویرانه!
لیوان آب آناناسی که نصفه باقی مونده بود رو به طرفم گرفت
_ بخور همه اش رو ضعف نکنی
دستش و پس زدم خوابیدم پتو رو هم رو سرم کشیدم و گفتم
_ برو بیرون حوصلتو ندارم مگه نگفتم حالم به هم میخوره تو هوایی که تو نفس میکشی نفس بکشم؟ مسموم میشم
میتونستم صدای نفسای عصبانیش و بشنوم
_ آرشیدا ِهی هیچی نمیگم پررو نشو خودتم درگیره دادگاه نکن چون تا ابد اسم من تو شناسنامه ات میمونه همسرم!
انقدر همسرم رو با تاکید گفت که تعجب کردم
جوابش و ندادم
کور خوندی امیر
همچین طلاقمو ازت بگیدم کحض کنی
۷.۳k
۲۳ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.