فیک ٢٩
ساعت ١٢ بود کوک هم هنوز نیومده بود خونه
هانا چون هستش بود رفت خوابید اما هانول منتظره کوک بود که باهاش صحبت کنه
کم کم داشت نامید میشد میخواست بلند بشه که با صدای ماشین فهمید کوک اومده منتظر موند تا بیاد داخل
ویو کوک
بعد از صبحونه رفتم شرکت چون چند روز به خاطر این باره ا اسلحه نتونستم برم شرکت
ساعت١٢شببودکارم تموم شد بلند شدم کتمو برداشتم به سمت پارکینگ رفتم سوار شدن به خونه حرکت کردم
وقتی رسیدم براقا روشن بود
یعنی کی داخل خونه هس تفنگمو برداشتم و وارده خونه
با دیدنه هانول تعجب کردم چرا تا این موقع بیداره اون که چشمه دیدنه منو نداره عجب
رفتم پیشش
کوک:چرا بیداری ؟
هانول :میخواستم باهات درمورده. چیزی صحبت کنم
کوک:اوکی بیا اتاقم
بنده
هانول همراه کوک به اتاق وقتی رسیدن کوک لباسشو از کمد برداشت و به سمت حموم رفت
بعد از چند دقیقه کوک اومد بیرون با دیدنه قیافه پوکر هانول تعجب کرد و پرسید
کوک:چیزی شده!؟
هانول نگاهی به کوک کرد و شروع به صحبت کرد
هانول:میشه به مامانه هانا کمک کنی هان.....
کوک:چرا ؟
هانور:خوب اون دختره تنهایی هست از دست خرج مامانش بر نمیاد هزینه عمله مامانش گرونه توروخدا کمکش کن مامانش گناه داره (بغض
کوک: شرط داره
هانول:هرچی باشه قبوله
کوک: میدونستی خیلی خنگی حتی ازم نپرسیدی من چی میخوام !!
هانور:چی میخوای
کوک:......
یعنی چی میخواد بگه ؟؟؟
فردا یه پارت از گناه من چی بود میزارم و دو پارت ٣۶٠روز
هانا چون هستش بود رفت خوابید اما هانول منتظره کوک بود که باهاش صحبت کنه
کم کم داشت نامید میشد میخواست بلند بشه که با صدای ماشین فهمید کوک اومده منتظر موند تا بیاد داخل
ویو کوک
بعد از صبحونه رفتم شرکت چون چند روز به خاطر این باره ا اسلحه نتونستم برم شرکت
ساعت١٢شببودکارم تموم شد بلند شدم کتمو برداشتم به سمت پارکینگ رفتم سوار شدن به خونه حرکت کردم
وقتی رسیدم براقا روشن بود
یعنی کی داخل خونه هس تفنگمو برداشتم و وارده خونه
با دیدنه هانول تعجب کردم چرا تا این موقع بیداره اون که چشمه دیدنه منو نداره عجب
رفتم پیشش
کوک:چرا بیداری ؟
هانول :میخواستم باهات درمورده. چیزی صحبت کنم
کوک:اوکی بیا اتاقم
بنده
هانول همراه کوک به اتاق وقتی رسیدن کوک لباسشو از کمد برداشت و به سمت حموم رفت
بعد از چند دقیقه کوک اومد بیرون با دیدنه قیافه پوکر هانول تعجب کرد و پرسید
کوک:چیزی شده!؟
هانول نگاهی به کوک کرد و شروع به صحبت کرد
هانول:میشه به مامانه هانا کمک کنی هان.....
کوک:چرا ؟
هانور:خوب اون دختره تنهایی هست از دست خرج مامانش بر نمیاد هزینه عمله مامانش گرونه توروخدا کمکش کن مامانش گناه داره (بغض
کوک: شرط داره
هانول:هرچی باشه قبوله
کوک: میدونستی خیلی خنگی حتی ازم نپرسیدی من چی میخوام !!
هانور:چی میخوای
کوک:......
یعنی چی میخواد بگه ؟؟؟
فردا یه پارت از گناه من چی بود میزارم و دو پارت ٣۶٠روز
۲۴.۰k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.