پارتهشتم

#پارت_هشتم



بزنم به تخته نگاه دم و دستگاه داداشم با سه چهار بار پرسیدن و مشنگ بازی اتاقش رو پیدا کردم مثه یه حیوان چهارپا دوست داشتنی پریدم داخل اتاق

-سلام بر داداشی اسکل خودم چطوری ماکان چطوره باید یه چند جلسه بزارم روش کار کنم بچه نه کرم ریختن بلده ن بلده فحش بده نوچ نوچ خجالت هم خوب چیزیه ماهان خجالت باید بکشی بچت فحش بلد نیست من نمیدونم این بچه رو کی رفته

ماهان-ماهک جان یه نفسی بگیر خفه نشدی هی پشت سر هم صحبت کردی

برگشتم سمتش و با دیدن کی شروع کردم به جیغ جیغ کردن و حرف زدن

-چی تو اینجا چه غلطی میکنی اصلا برا چی اومدی هان از همون اول باید میدونستم از اون چشمای شیطانیت باید میفهمیدم میای چغلیم میکنی وایسا ببینم تو اصلا محل کار داداش منو از کجا پیدا کردی؟؟؟

ماهان-آرمان معرفی میکنم خواهرم ماهک و ماهک جان ایشون هم شریک من آرمان جان

قیافه منو آرمان دیدنی بود اصلا شکه شده بودیم در حد مرگ دقیقا یاد اون تیکه از سریال عشق تجملاتی افتادم که دختره فهمیده بود حامله است و قیافه خودشو و شوهرش دقیقا مثه قیافه الان منو آرمان بود ای خاک تو سرم تو این مواقع هم چیکارا که نمیکنم و چه چیزهایی رو بهم تشبیه نمیکنم خلاصه به خودم اومدم یه جیغ دیگه کشیدم که حس کردم پرده گوش خودمم پاره شد

آرمان-اهههه دختر بسه گوش درد گرفتم اون از سر کلاست و کارات اینم از این رفتار هات

ماهان-وایسا ببینم آرمان یعنی اون دختر شیطونی که حرفش میزدی ماهک بود

-اوهوم اوهوم

و مثه بز سرمو تکون میدادم ماهان یه نگاهی به من و یه نگاهی به آرمان انداخت یه دفعه پوکید همچین قهقه میزد اصلا من رفتم تو کما و برگشتم

ماهان-وای خدا خیلی وقت بود اینقدر نخندیده بودم از دست شما دوتا اصلا دلغکی هستین برا خودتونااااااا

-همه رو گفتی آرمان جان

آرمان جان رو جوری گفتم یعنی حالا که دوست بردارمی پوستت رو میکنم

آرمان-آره همه رو گفتم یه و هم جا نذاشتم

ای آرمان نامرد همه رو گفته نوچ نوچ باید از جلسه بعد بیشتر حواسم باشه ای خدا این چه شانسیه من دارم این باید شریک بردارم باشه اوف خدا

آرمان-نمیدونم چه گناهی کردم که خدا تو رو گذاشت سر راهم

-منم نمیدونم به خاطر کدوم کرمی که ریختم و طرف اه گفته الان آهش شلوارمو گرفته و بدبخت شدم

-خب دیگه ماهان جان خیلی به من خوش گذشت بهتره برم

ماهان-ااااا کجا

-قبرستون خو کجا میخوام برم میخوام برم پیش ماکان

ماهان-اوکی برو

-فعلا

و رفتم یه لگد هم به در اتاق آرمان زدم برگشتم دیدم ای وای بر من منشی با تعجب و شاخ هایی که بیرون زده بود داشت نگام میکرد یه لبخند زیبا زدم (اره ارواح عمم) و سوار ماشینم شدمو...
دیدگاه ها (۳)

#پارت_نهمهمین طور که ماشین روشن میکردم زیر لب یه ریززززززز غ...

#پارت_دهمو تق گوشی رو قطع کرد اخه این دختر برا چی اینجوریه خ...

#پارت_هفتم*ماهک*با خستگی از خواب بیدار شدم اوففففففففف عاغا ...

#پارت_ششماومد بیرون و کنارم نشستماهان-باهاش رابطه داری-فکر ن...

رمان بغلی من پارت ۶۶دیانا: از خواب بیدار شدم بدنم کوفته بود ...

آقا من ی چیزی پیدا کردم اصلا خفنننناین کلمات اینگلیسی رو سرچ...

این که کوچکترین قدم می تونه باشه !!اصلا کل مسائل فرهنگی رسان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط