PART12
دکمه های لباسم و باز کردو آروم بوسه ای روی لبام گزاشت روی دوزانوش ایستاد و دکمه های پیراهن خودش هم باز کرد خیلی خجالت می کشیدم اما کاری از دستم برنمیومد فقط میتونستم آروم اشک بریزم به سمت لبام هجوم آورد و وحشیانه شروع به مک زدن کرد با گاز های آروم و محکمی که میگرفت صورتم در هم جمع میشد نه میتونستم از خودم دفاع کنم نه دلم میخواست هم کاری کنم بالاخره از لبام دلکند با بوسه های محکم و مارک های ریز و درشت روی گردنم و سینم پایین میرفت و هم زمان با دستش شلوارم و تا زانوم کشید پایین گوشه گوشه بدن برهنمو با دستاش به بازی میگرفت بعد گذشت چند دقیقه بیخیال شد و صورت شو نزدیک صورتم کرد به چشم های قرمزم زل زد و با پوزخندی مسخره گفت آماده ای؟
در همین حالت محکم خودشو واردم کرد که باعث شد ناله ای بلند از سر درد سر بدم تند و محکم تلمبه میزد و درد کل بدنم و گرفته بود دردی غیر قابل تحمل صدای گریه هام بلند تر شده بود و فقط التماس میکردم بعد چند دقیقه ازم کشید بیرون و دوباره به چشام زل زد و گفت:تحملت خوبه
این دفعه محکم تر واردم کردو محکم تر تلمبه میزد جوری که ناله هام به جیغ تبدیل شدن هم زمان سینه هام رو توی دستاش فشار میداد با آخرین توانم لب زدم:جیمین....دی
...دیگه ...نمیتونم ت...تحمل کنم و بعد سیاهی مطلق.....
فردا صبح
(ویو جیمین)
چشام و آروم باز کردم و با چهره معصوم و زیبای بورام روبه رو شدم فاصله صورت هامون اینقدر کم بود که لبامون تقریباً روی هم بود وقتی به خودم اومدم متوجه شدم که بورام و بغل کردم سریع از جام بلند شدم و پشت به بورام روی تخت نشستم سوال هایی مثل اینجا کجاست ؟ چرا من و بورام روی یه تخت و بغل هم خوابیدیم؟ توی ذهنم تکرار میشد آروم برگشتم سمت بورام با چیزی که دیدم از تعجم دهنم باز مونده بود چند تا چک به خودم زدم تا مطمئن بشم خواب نمیبینم بورام کاملا لخت روی تخت خوابیده بود متوجه خودم شدم و فهمیدم منم لختم هم ترسیده بودم هم تعجب کرده بودم با نگاهم دنبال لباسام گشتم و کنار تخت پیداشون کردم سریع لباس هام رو پوشیدم و پتو رو تا گردن روی بورام انداختم
شرط ها😘
لایک:35
کامنت:35
🫀🫀
در همین حالت محکم خودشو واردم کرد که باعث شد ناله ای بلند از سر درد سر بدم تند و محکم تلمبه میزد و درد کل بدنم و گرفته بود دردی غیر قابل تحمل صدای گریه هام بلند تر شده بود و فقط التماس میکردم بعد چند دقیقه ازم کشید بیرون و دوباره به چشام زل زد و گفت:تحملت خوبه
این دفعه محکم تر واردم کردو محکم تر تلمبه میزد جوری که ناله هام به جیغ تبدیل شدن هم زمان سینه هام رو توی دستاش فشار میداد با آخرین توانم لب زدم:جیمین....دی
...دیگه ...نمیتونم ت...تحمل کنم و بعد سیاهی مطلق.....
فردا صبح
(ویو جیمین)
چشام و آروم باز کردم و با چهره معصوم و زیبای بورام روبه رو شدم فاصله صورت هامون اینقدر کم بود که لبامون تقریباً روی هم بود وقتی به خودم اومدم متوجه شدم که بورام و بغل کردم سریع از جام بلند شدم و پشت به بورام روی تخت نشستم سوال هایی مثل اینجا کجاست ؟ چرا من و بورام روی یه تخت و بغل هم خوابیدیم؟ توی ذهنم تکرار میشد آروم برگشتم سمت بورام با چیزی که دیدم از تعجم دهنم باز مونده بود چند تا چک به خودم زدم تا مطمئن بشم خواب نمیبینم بورام کاملا لخت روی تخت خوابیده بود متوجه خودم شدم و فهمیدم منم لختم هم ترسیده بودم هم تعجب کرده بودم با نگاهم دنبال لباسام گشتم و کنار تخت پیداشون کردم سریع لباس هام رو پوشیدم و پتو رو تا گردن روی بورام انداختم
شرط ها😘
لایک:35
کامنت:35
🫀🫀
۱۱.۰k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.