- سلام اقای دکتر
- سلام اقای دکتر
○ سلام شما باید همراه اقای رستگار باشید
- بله برادرم هستن .. چه اتفاقی براش افتاده اقای دکتر
○ خوشبختانه اسیب جدیی ندیدن اما یه پدت باید تحت نظر باشن
- بله
یه نفس راحت کشیدمو از دکتر تشکر کردم ... دو روزه کع متین توی بیمارستانه و هنوز جرعت نکردم به مامان بگم .. ساعت ۴ بود رفتم دارو هاشو بگیرم وقتی کع برگشتم خبری ازش نبود تخت خالی بود روی تختو نگا کردم یه پاکت رو تخت بود برداشتمو بازش کردم توش یه نامه بود
× بت که گفته بودم نباید با من در بیوفتی ارام خانوم حالا یا برمیگردی پیشمون یا هر بلایی سر برادرت اومد مسئولش خودتی گفته بودم که دوست دارم اما تو خودت نخواستی روی خوبمو ببینی حالا تا ساعت ۹ بهم خبر بده شمارمو که داری ... از طرف آرشام....
عوضییییییی عوضی عوضی لعنت بهت آرشام لعنتتتتت ... من ۲ سال پیش زیر دستت یه قاچاق چی کار میکردم در اصل یه خلافکار بودم .. تمام چیزی که الان بلد بودمو باعث شده بود پلیس خوبی بشم همش به خاطر این چن سال بود که پیش ارشام کار میکردم اون بهم مبارزه کردنو هر چیزی که بلدمو یاد داد منتها بعد یه مدت که همه چی بینمون خوب بود زد توی کار قاچاق ادم .. من اینکاره نبودم برا همون بهش گفتم بیخیال بشه اما گف کع نه خیلی اصرار کردم اما تهش صورتمو با سیلی سرخ کرد منم از اونجا زدم بیرون سعی کرد برم گردونه ولی شرطم این بود کع بیخیال قاچاق انسان بشه منتها قبول نکرد منم واس همیشه از پیشش رفتم ... دلم نمیخواست اونهمه ادم بدبخت بشن برا همون رفتم و ازمون دادم تا پلیس بشم توی ازمونا قبول شدم و حالا یکی از افسرای عملیتای مهمم با اینکه دخترم.... الان نمیدونم چه خاکی بریزم توی فرق سرم داداشم که الانم به خاطر من رو تخت بیمارستان بود دست اون عوضیی بود من اونو خوب میشناسم از ارشام هر کاری که بگید برمیاد .. دارم دیونه میشم الان چی کار باید کنم
پارت 2 نویسندهsa
○ سلام شما باید همراه اقای رستگار باشید
- بله برادرم هستن .. چه اتفاقی براش افتاده اقای دکتر
○ خوشبختانه اسیب جدیی ندیدن اما یه پدت باید تحت نظر باشن
- بله
یه نفس راحت کشیدمو از دکتر تشکر کردم ... دو روزه کع متین توی بیمارستانه و هنوز جرعت نکردم به مامان بگم .. ساعت ۴ بود رفتم دارو هاشو بگیرم وقتی کع برگشتم خبری ازش نبود تخت خالی بود روی تختو نگا کردم یه پاکت رو تخت بود برداشتمو بازش کردم توش یه نامه بود
× بت که گفته بودم نباید با من در بیوفتی ارام خانوم حالا یا برمیگردی پیشمون یا هر بلایی سر برادرت اومد مسئولش خودتی گفته بودم که دوست دارم اما تو خودت نخواستی روی خوبمو ببینی حالا تا ساعت ۹ بهم خبر بده شمارمو که داری ... از طرف آرشام....
عوضییییییی عوضی عوضی لعنت بهت آرشام لعنتتتتت ... من ۲ سال پیش زیر دستت یه قاچاق چی کار میکردم در اصل یه خلافکار بودم .. تمام چیزی که الان بلد بودمو باعث شده بود پلیس خوبی بشم همش به خاطر این چن سال بود که پیش ارشام کار میکردم اون بهم مبارزه کردنو هر چیزی که بلدمو یاد داد منتها بعد یه مدت که همه چی بینمون خوب بود زد توی کار قاچاق ادم .. من اینکاره نبودم برا همون بهش گفتم بیخیال بشه اما گف کع نه خیلی اصرار کردم اما تهش صورتمو با سیلی سرخ کرد منم از اونجا زدم بیرون سعی کرد برم گردونه ولی شرطم این بود کع بیخیال قاچاق انسان بشه منتها قبول نکرد منم واس همیشه از پیشش رفتم ... دلم نمیخواست اونهمه ادم بدبخت بشن برا همون رفتم و ازمون دادم تا پلیس بشم توی ازمونا قبول شدم و حالا یکی از افسرای عملیتای مهمم با اینکه دخترم.... الان نمیدونم چه خاکی بریزم توی فرق سرم داداشم که الانم به خاطر من رو تخت بیمارستان بود دست اون عوضیی بود من اونو خوب میشناسم از ارشام هر کاری که بگید برمیاد .. دارم دیونه میشم الان چی کار باید کنم
پارت 2 نویسندهsa
۲.۸k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.