part 57
#part_57
#آیــبــیــکـه
برک:میبری دیگه؟
آیبیکه:نترس آبروت نمیره
با صدای طرقه ها دود بلند شد
پامو کوبوندم رو گاز و با تموم سرعت راه افتادم
همه گاز میدادن و واسه هم لایی میکشیدن
بیشتر راننده ها پسر بودن و بغل دستیشون دختر بود
ولی واسه من برعکس شده بود..بوگاتی مشکی جلوم بود
تویک حرکت پیچُ پیچیدم و بدون کم کردن سرعت
پام روی ترمز گذاشتم ماشین یه نیم دایره چیرخید
و پیچ رد کردم ماشین مشکیه خیلی عقب موند
در عوض ایلهان نزدیکمون شده بود
برک:نه بابا خشم امد کارت خوبه
آیبیکه:خـــــــب؟
دیدم این ایلهان زیاد سیریش شده یهو یه میخ ترمز گرفتم
که ایلهان پشت بندش بدجور ترمز زد باعث شد ماشینش دور خودش بچرخه.. پام گذاشتم رو گاز و قبل اینکه
بهشون فرصت بدم گاز گرفتم و پیچ بعدی رو هم پیچیدم
به طرف برک برگشتم و گفتم
آیبیکه:خب؟
برک:باشه بابا کارت حرف نداره راضی شدی؟
لبخندی زدم و سرمو تکون دادم
مسابقه دو دور بود و ما یک دورشو برده بودیم
میدون دور زدم ماشینا باز داشتن بهمون نزدیک میشدن
برک با لبخند به حرکاتم نگاه می کرد...
حواسم پرت برک شد که دیدم ایلهان درست کنارمه
تو یک حرکت ماشینشو بهم چسبوند
برک با عصبانیت گفت
برک:داره چه غلطی می کنه
آیبیکه: نـــمیـــ..دونم
یهو ماشین کوبوند بهمون که چون انتظار این کارو نداشتم
نتونستم ماشین کنترل کنم و به سمت راست تقریبا پرت شدیم
#آیــبــیــکـه
برک:میبری دیگه؟
آیبیکه:نترس آبروت نمیره
با صدای طرقه ها دود بلند شد
پامو کوبوندم رو گاز و با تموم سرعت راه افتادم
همه گاز میدادن و واسه هم لایی میکشیدن
بیشتر راننده ها پسر بودن و بغل دستیشون دختر بود
ولی واسه من برعکس شده بود..بوگاتی مشکی جلوم بود
تویک حرکت پیچُ پیچیدم و بدون کم کردن سرعت
پام روی ترمز گذاشتم ماشین یه نیم دایره چیرخید
و پیچ رد کردم ماشین مشکیه خیلی عقب موند
در عوض ایلهان نزدیکمون شده بود
برک:نه بابا خشم امد کارت خوبه
آیبیکه:خـــــــب؟
دیدم این ایلهان زیاد سیریش شده یهو یه میخ ترمز گرفتم
که ایلهان پشت بندش بدجور ترمز زد باعث شد ماشینش دور خودش بچرخه.. پام گذاشتم رو گاز و قبل اینکه
بهشون فرصت بدم گاز گرفتم و پیچ بعدی رو هم پیچیدم
به طرف برک برگشتم و گفتم
آیبیکه:خب؟
برک:باشه بابا کارت حرف نداره راضی شدی؟
لبخندی زدم و سرمو تکون دادم
مسابقه دو دور بود و ما یک دورشو برده بودیم
میدون دور زدم ماشینا باز داشتن بهمون نزدیک میشدن
برک با لبخند به حرکاتم نگاه می کرد...
حواسم پرت برک شد که دیدم ایلهان درست کنارمه
تو یک حرکت ماشینشو بهم چسبوند
برک با عصبانیت گفت
برک:داره چه غلطی می کنه
آیبیکه: نـــمیـــ..دونم
یهو ماشین کوبوند بهمون که چون انتظار این کارو نداشتم
نتونستم ماشین کنترل کنم و به سمت راست تقریبا پرت شدیم
۱.۹k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.