part

#part_58

#ســـوســـن
با ورودم به اون عمارت مجلل مامان با ذوق اومد سمتم
یک لباس شیک سفید پوشیده بود..با صدای عشوه داری گفت
آیدن:خوش آمدی قربونت برم پس برک کجاست
خیلی دلم واسش تنگ شده
سوسن:برک هنوز انقدر بی‌غیرت نشده
که تو مجلس مامانش شرکت کنه
آیدن:بیخیال دخترم راستی چه خوب شد که امدی
میخام تورو بایک پسری آشنا کنم
مامان دستمو کشید برد بین چندنفر
آیدن:هاکان جون ایشون دخترم هستن
همونکه ازش خیلی تعریف میکردم
هاکان:خشبختم
به رسم ادب لبخندی زدم و سرمو تکون دادم
آیدن:بهتر نیست بیشتر باهم آشنا بشین
فردا یه وقت قرار بزارین خیلی خوب میشه
هاکان:من کاملا موافقم
با تعجب به طرف مامان برگشتم...
هنوزم همون آدم بود؛فقط چشمش پول میدید
میخاست هرجور شده دخترشو به دکترای تقلبی قالب کنه
بی‌توجه به نگاهای من ارنجمو گرفت و برد ته سالن
آیدن:سعی نکن این وصلتو خراب کنی...
دکتر مغز اعصابه وضع مالیشون خیلی خوبه
با عصبانیت توی صورتش غریدم
سوسن:خسته نشدی انقد دخترتو بخاطر
پول نشون هرکسی دادی؟
آیدن:صداتو بیار پایین من هرکاری میکنم فقط برای خودته
پوزخندی زدم و با صدای بلند گفتم
سوسن:میدونی،از اینکه خواستم با بابام زندگی کنم
خیلی خشحالم اون بخاطر پیشرفت من هرکاری میکنه
اما تو فقط میخای ازمن سواستفاده کنی
بلخره که میفهمن اون مدرک مسخرت تقلبیه
توجه چندنفر و کم‌کم همه به سمتمون جمع شدن
دیدگاه ها (۰)

#part_59‌ ‌#ســـوســـنسوسن:تو میدونی کی هستی؟کسی که بخاطر پ...

#part_60‌#آســــیهشمع روی کاپ کیکمو روشن کردمآسیه:خب هاتو جو...

#part_57‌#آیــبــیــکـه برک:میبری دیگه؟آیبیکه:نترس آبروت نمی...

🖤#part_56‌#آیــبــیــکـه بعداز اینکه به پیست ماشین سواری رسی...

part ²²ا.ت: همونی که اون شب بهت گفتم...اگه به پلیس چیزی بگم ...

موضوع:برادر ناتنی من پارت ۲پ.ت ا.ت هر چی تو بگی من همون کار ...

فیک عشق ابدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط