پارت ۱۶۸ رمان کت رنگی
پارت ۱۶۸ رمان کت رنگی
#جونگکوک
(یه ساعت قبل)
مثل همیشه برگشتم خونه و خودمو پرت کردم روی مبل .. یاد حرف های تهیونگ افتادم ! نکنه اتفاقی براش افتاده باشه!؟ بلند شدم و لپ تابم رو روشن کردم و جی پی اس گردنبندش رو ردیابی کردم. چی؟؟ اینجا کجاس دیگه!؟ منطقه دور افتاده!؟
مطمن شدم اتفاقی افتاده ! بلند شدم و یه هودی مشکی پوشیدم و پلیس رو هم خبر کردم.
ته جونگ بی شرف! قاتل سومی! فکر کردی نفهمیدم توی حروم زاده بودی که باعث شد سومی اون طوری مظلوم بمیره؟؟ انتقامت رو میگیرم از اون بی شرف !
برای پلیس همه چیو گفتم و اونا هم با من همراه شدن! رفتم دم خونه تهیونگ اما خونه نبودش! دیگه منتظر نشدم و خودم رفتم به اون منطقه ...
با دیدن حدود ۶۰ نفر بادیگارد دم در !! فهمیدم که باید بعد از مدت ها مبارزه بکنم! یه شناسی که داشتم فهمیدم مسلح نیستن! یه چوپ کلفت از روی زمین برداشتم و شروع کردم کت کاری ... پلیس هاهم همکاری میکردن!
جویی!! نجاتت میدم! دیگه تورو نجات میدم!🥺💔 همه رو لت و پار کردم و رفتم توی سوله جویی رو لخت کرده بود بی شرف! با دیدن بدن لخت جویی و اون حروم زاده کنارش عصبی شدم و به سرعت رفتم و با یه پرش زدم توی سرش و انداختمش روی زمین !... با چوپ زدم توی سرش و تقریبا گیج شد ... دست های تهیونگ باز کردم
#جونگکوک
(یه ساعت قبل)
مثل همیشه برگشتم خونه و خودمو پرت کردم روی مبل .. یاد حرف های تهیونگ افتادم ! نکنه اتفاقی براش افتاده باشه!؟ بلند شدم و لپ تابم رو روشن کردم و جی پی اس گردنبندش رو ردیابی کردم. چی؟؟ اینجا کجاس دیگه!؟ منطقه دور افتاده!؟
مطمن شدم اتفاقی افتاده ! بلند شدم و یه هودی مشکی پوشیدم و پلیس رو هم خبر کردم.
ته جونگ بی شرف! قاتل سومی! فکر کردی نفهمیدم توی حروم زاده بودی که باعث شد سومی اون طوری مظلوم بمیره؟؟ انتقامت رو میگیرم از اون بی شرف !
برای پلیس همه چیو گفتم و اونا هم با من همراه شدن! رفتم دم خونه تهیونگ اما خونه نبودش! دیگه منتظر نشدم و خودم رفتم به اون منطقه ...
با دیدن حدود ۶۰ نفر بادیگارد دم در !! فهمیدم که باید بعد از مدت ها مبارزه بکنم! یه شناسی که داشتم فهمیدم مسلح نیستن! یه چوپ کلفت از روی زمین برداشتم و شروع کردم کت کاری ... پلیس هاهم همکاری میکردن!
جویی!! نجاتت میدم! دیگه تورو نجات میدم!🥺💔 همه رو لت و پار کردم و رفتم توی سوله جویی رو لخت کرده بود بی شرف! با دیدن بدن لخت جویی و اون حروم زاده کنارش عصبی شدم و به سرعت رفتم و با یه پرش زدم توی سرش و انداختمش روی زمین !... با چوپ زدم توی سرش و تقریبا گیج شد ... دست های تهیونگ باز کردم
۱۶.۶k
۳۱ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.