بازمانده

بازمانده
ادامه پارت ۴

چسب های که تو قفسه‌ها وجود داشت رو به اندازه کافی دوری دست و بازومون پیچیدیم بعد از زمانی تصمیم گرفتیم پا بگذاریم بیرون، مطمئن نبودم زنده می‌مونیم، ریسک بزرگی بود و ما با خارج شدن از اینجا زندگی‌مون رو به بازی گرفته بودیم.
هردو کوله‌ رو به شونه‌م انداختم و با میله آهنی که تو مغازه تونسته بودم پيدا کنم، سعی داشتم از خودمون محافظت کنم، جلوتر راه افتاده بودم و به سمت ماشین که امیدوار بودیم سالم باشه راه افتادیم، با دیدن ماشین که وسط خیابان ایستاده بود و در‌هاش باز بود قدم‌هامون رو سریعتر برداشتیم و نزدیکش شدیم، نگاهی به داخلش انداختم و بعد سوار شدیم، باید بگم شانس‌ آوردیم که جلو راه‌مون سبز نشدن، سعی کردم ماشین رو روشن کنم، ولی انگار اون نمی‌خواست چندبار سعی کردم ولی بی‌فایده بود باهامون لج کرده بود، مشغول روشن کردن ماشین بودم که ضربه که به شیشه ماشین خورد باعث ترسوندم شد، نفسم حبس شد و برای چندثانیه بدون حرکتی فقط به هجوم آوردن زامبی‌ها به اطراف ماشین خیره موندم، صدا ایجاد شده باعث بیدار شدن‌شون شده بود، و دنبال اون صدا اومدن اونهارو به اینجا کشانیده بود.
¥: حالا چیکار کنیم!
دوباره برای روشن کردن ماشین تلاش کردم ولی انگار نمی‌خواست ما فرار کنیم.
ضربه‌ها بیشتر می‌شد و شیشه‌ ماشین نزدیک به شکستن بود...
جونگ‌کوک:فاتحه‌مون خوندست
¥:به قولت عمل کن.
تا متوجه حرفش بشم در ماشین به سرعت باز و بسته شد، زامبی‌ها با دیدنش از ماشین فاصله گرفتن اون کارش رو خوب می‌دونست سعی کرد قبل اینکه بهش حمله کنن از ماشین دور شد و زامبی‌ها رو هم دنبال خودش کشید...
€:ما...مان
در ماشین رو قفل کردم و بدون مکث دوباره سعی کردم تا ماشین روشن بشه، این تازه شروع داستان ما بود ولی ما شاهد از دست دادن یکی‌ از هم‌‌نوع خود بودیم، سعی داشتم تا بغض که چیزی تا ترکیدنش نمونده بود رو قورت بدم و ازبین ببرم، دست از تلاش برنداشتم و با اشک که مث آبشار روی صورتم روانه بود ماشین رو روشن کردم، نفسم رو بیرون دادم و پام رو روی گاز فشردم، زمان رفتن و ترک کردن بود،مقصد اولم مدرسه یوری بود، چون فکر می‌کردم ممکنه اونجا گیر افتاده باشه و باید برم کمکش.
به صدای بچه‌گونش که هق‌هق می‌کرد و هرازگاهی مامانش رو صدا میزد گوش دادم، اون سنِ نداشت تا همچون اتفاقات رو پشت‌سر بگذرونه به‌قدر کافی تحمل این وضعیت سخت بود، اون تازه با این دنیا آشنا شده بود و حقش نبود اینو ببينه.

غلط املایی بود معذرت 💖
اسلاید۲:جونگ‌کوک
شرط نرسیده بود:>>>>
راجب فیک نظر بدین فقط نگین بعدی و عالیه، نظرتون رو حتما بگین.
دیدگاه ها (۵۲)

بازمانده پارت ۵جونگ‌کوک ویو نسبتا نزدیک دانشگاه بودم حواسم ج...

بازمانده ادامه پارت ۵جونگ‌کوک:اگه نتونستین دوباره اینجا برگر...

بازمانده پارت ۴°:تو پناهگاه نیرو زیادی نداریم پس باید این عم...

بازمانده ادامه پارت ۳جونگ‌کوک:نیست تموم سعیم رو برای نجات جو...

Dark Blood p۷

چند پارتی جونگوون p۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط