پارت۱۹
پارت۱۹
*پرش زمانی به فردا مدرسه*
ویو یوری
از خواب بلند شدم با اینکه مچ پام خیلی درد داشت باتمام توان بلند شدم و رفتم و کارام و انجام دادم و یونیفرمم و پوشیدم و آماده نشستم تا جونگکوک کاراش و کنه و بیاد
یوری:اوپا دیر شد بیا دیگه
جونگکوک:باشه بابا صبر کن اومدم دیگه
یوری:خسته نباشی اینهمه وقت چیکار میکردی
جونگکوک:خب حالا بیا بریم
یوری:اوکی
جونگکوک که میدید حال خواهر کوچولوش بهتره خیلی خوشحال بود وقتی به مدرسه رسیدن جونگکوک یوری و بغل کرد و برد گذاشت سر کلاسش دخترا بجای اینکه با یوری دشمنی کنن همه با یوری خیلی مهربون بودن و دوسش داشتن چون یوری همیشه به همه کمک میکرد و میکنه برای همینه که همه دوسش دارن جونگکوک خوشحال بود که خنده خواهر کوچولوش و میدید خلاصه که بعد از اون اتفاق دیگه همه می خوب شده بود و الان ۲سال تمام شد که یوری به کره اومده و و توی کارش هم عالیه و الان کلاس یازدهم هستش همه چی عالی بود تا اینکه یه شب
.............
*پرش زمانی به فردا مدرسه*
ویو یوری
از خواب بلند شدم با اینکه مچ پام خیلی درد داشت باتمام توان بلند شدم و رفتم و کارام و انجام دادم و یونیفرمم و پوشیدم و آماده نشستم تا جونگکوک کاراش و کنه و بیاد
یوری:اوپا دیر شد بیا دیگه
جونگکوک:باشه بابا صبر کن اومدم دیگه
یوری:خسته نباشی اینهمه وقت چیکار میکردی
جونگکوک:خب حالا بیا بریم
یوری:اوکی
جونگکوک که میدید حال خواهر کوچولوش بهتره خیلی خوشحال بود وقتی به مدرسه رسیدن جونگکوک یوری و بغل کرد و برد گذاشت سر کلاسش دخترا بجای اینکه با یوری دشمنی کنن همه با یوری خیلی مهربون بودن و دوسش داشتن چون یوری همیشه به همه کمک میکرد و میکنه برای همینه که همه دوسش دارن جونگکوک خوشحال بود که خنده خواهر کوچولوش و میدید خلاصه که بعد از اون اتفاق دیگه همه می خوب شده بود و الان ۲سال تمام شد که یوری به کره اومده و و توی کارش هم عالیه و الان کلاس یازدهم هستش همه چی عالی بود تا اینکه یه شب
.............
۲.۷k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.