رمان زیبا تر از الماس
پارت ۵۶
ارسلان: قهقهه ای زدم
... فردا ...
دیانا: با احساس خارش بینیم بیدار شدم اول بوی خوشی احساس کردم و بیدار شدم که دیدم بینین روی موهایه ارسلانه خجالت کشیدم ازش جدا شدم که بیدار شد آروم و مضلوم لب زدم ببخشید
ارسلان: منی که هنوز جشم باز نکرده بودم ببینم چی شده گفتم چرا
دیانا: اذیتتون کردم من وقتی یهویی خوابم میبره این مدلیم شرمنده
ارسلان: دلم میخواست بگم تو زنمی اشکال نداره اما میترسیدم اعتمادش از بین بره گفتم مشکلی نیست که
دیانا: بازم ببخشید به سمت سرویس رفتم و صورتم و آب زدم رفتم تو حال مامان و ارسلان دور میز نشسته بودن که منم نشستم پیششون
۸ پارت به دلیل ۴۴۰ تاییشدنمون
۴۴۰ تاییشدنمون مبارک
بریم برای ۴۵۰ تاییشدنمون
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.