ازدواج سوری
ازدواج سوری
پارت 5
+نه خواب نیس تو الان داری با من حرف میزنی
ویو تهیونگ
یه دسی کشید تو موهاش
یه لحظه صب کن ببینم من اون رو تو کافه دیدم
ـ شت ده فاک
ات ـ چته؟
ـ همی دیگرو امروز تو کافه دیدیم
رفت تو فکر که یه لحظه گفت...
ات ـ اره همدیگرو دیدیم، تهیونگ بودی درسته؟
ـ اره اما به سگ حساسیت نداری که؟؟؟؟
ات ـ نه ندارم چطور؟
ویو ات
دیدم رفت سمت در حیاط گفت....
تیهونگ ـ یونیییی...
دیدم یه سگ خوشگل گوگول مگولی اومد داخل
ـ وااااایییی ننه چه نازه
سگه تا منو دید اومد دور پام چرخید دستشاو گذاشت رو زانو هام و وایساد. بغلش کردم مو های نرمی داشت
دماغمو لیس زد به سگه گفتم....
ـ اگه بخوای اینکار بکنی بد میشه هاااا
تهیونگ ـ این اولین باره که میبینم یونتان با تو انقدر زود صمیمی شده
ـ واقعا؟!
تهیونگ ـ هووووم
تهیونگ نشست رو مبل منم یونتان رو گزاشتم زمین تا برای خودش بازی کنه تلوزیون رو خاموش کردم به تهیونگ گفتم..
ـ چیزی نمیخوای برات بیارم؟!
تهیونگ ـ نه نمیخوام (زیر لب: معلومه گشنمه اما روم نمیشه)
ـ چیزی گفتی؟ اگه گشنته نودل درس کنم؟
تهیونگ ـ اره ممنونت میشم
ـ خب پس بیا داخل اشپز خونه
رفتیم داخل اشپز خونه
قابلمه رو پر اب کردم گزاشتم رو گاز تا جوش بیاد
نشستم روبه روی تهیونگ
ـ داستانت چیه؟ اخه بعضی از حرفاتون رو داخل کافه شندیم
تهیونگ ـ بابام رئیس شرکت کیم هست
ـ خب!
تهیونگ ـ بابام میخوام با یه شرکت قرار داد ببنده و رئیس اون شرکت گیر داده که که من با دخترش ازدواج کنم
ـ دختره رو هم دوس داری؟!
تهیونگ ـ دوسش داشته باشم؟ خل شدی بدم میاد ازش
ـ هووووی با من درس حرف بزن
تهیونگ ـ اگه با دختره ازدواج کنم یا من میمیرم یا اون
ـ مگه تو انسان نیستی؟
تهیونگ ـ یه موقع جیغ نزنیا
ـ نه بگو ببینم تو انسان نیستی؟
تهیونگ ـ راستش من یه گرگ 200 سالم
ـ منم یه روباه 100 سالم
تهیونگ ـ جیمین بهم گفت که تو روباهی
ـ ازش بعید نیس
تهیونگ ـ رابطط با ناجینا چیه؟
ـ دوست چندین سالمه
تهیونگ ـ چه جالب
ـ تو رابطط با جیمین چیه؟
گوشیم زنگ خورد جیمین بود
ـ جیمینه
جواب دادم
ـ الو سلام ناجینا رو پیدا کردی؟
جیمین ـ اره پیداش کردم چیزی تو خونه نمیخوای؟!
ـ صب کن یه لحظه
رفتم در یخچال رو باز کردم یه نگاهی کردم
ـ نگا کن یه شیر پر چرب بگیر یه شیر هم کم چرب بگیر
جیمین ـ اوکی باشه
گوشیو قطع کردم
پیج اینستا: fike_2436@
پارت 5
+نه خواب نیس تو الان داری با من حرف میزنی
ویو تهیونگ
یه دسی کشید تو موهاش
یه لحظه صب کن ببینم من اون رو تو کافه دیدم
ـ شت ده فاک
ات ـ چته؟
ـ همی دیگرو امروز تو کافه دیدیم
رفت تو فکر که یه لحظه گفت...
ات ـ اره همدیگرو دیدیم، تهیونگ بودی درسته؟
ـ اره اما به سگ حساسیت نداری که؟؟؟؟
ات ـ نه ندارم چطور؟
ویو ات
دیدم رفت سمت در حیاط گفت....
تیهونگ ـ یونیییی...
دیدم یه سگ خوشگل گوگول مگولی اومد داخل
ـ وااااایییی ننه چه نازه
سگه تا منو دید اومد دور پام چرخید دستشاو گذاشت رو زانو هام و وایساد. بغلش کردم مو های نرمی داشت
دماغمو لیس زد به سگه گفتم....
ـ اگه بخوای اینکار بکنی بد میشه هاااا
تهیونگ ـ این اولین باره که میبینم یونتان با تو انقدر زود صمیمی شده
ـ واقعا؟!
تهیونگ ـ هووووم
تهیونگ نشست رو مبل منم یونتان رو گزاشتم زمین تا برای خودش بازی کنه تلوزیون رو خاموش کردم به تهیونگ گفتم..
ـ چیزی نمیخوای برات بیارم؟!
تهیونگ ـ نه نمیخوام (زیر لب: معلومه گشنمه اما روم نمیشه)
ـ چیزی گفتی؟ اگه گشنته نودل درس کنم؟
تهیونگ ـ اره ممنونت میشم
ـ خب پس بیا داخل اشپز خونه
رفتیم داخل اشپز خونه
قابلمه رو پر اب کردم گزاشتم رو گاز تا جوش بیاد
نشستم روبه روی تهیونگ
ـ داستانت چیه؟ اخه بعضی از حرفاتون رو داخل کافه شندیم
تهیونگ ـ بابام رئیس شرکت کیم هست
ـ خب!
تهیونگ ـ بابام میخوام با یه شرکت قرار داد ببنده و رئیس اون شرکت گیر داده که که من با دخترش ازدواج کنم
ـ دختره رو هم دوس داری؟!
تهیونگ ـ دوسش داشته باشم؟ خل شدی بدم میاد ازش
ـ هووووی با من درس حرف بزن
تهیونگ ـ اگه با دختره ازدواج کنم یا من میمیرم یا اون
ـ مگه تو انسان نیستی؟
تهیونگ ـ یه موقع جیغ نزنیا
ـ نه بگو ببینم تو انسان نیستی؟
تهیونگ ـ راستش من یه گرگ 200 سالم
ـ منم یه روباه 100 سالم
تهیونگ ـ جیمین بهم گفت که تو روباهی
ـ ازش بعید نیس
تهیونگ ـ رابطط با ناجینا چیه؟
ـ دوست چندین سالمه
تهیونگ ـ چه جالب
ـ تو رابطط با جیمین چیه؟
گوشیم زنگ خورد جیمین بود
ـ جیمینه
جواب دادم
ـ الو سلام ناجینا رو پیدا کردی؟
جیمین ـ اره پیداش کردم چیزی تو خونه نمیخوای؟!
ـ صب کن یه لحظه
رفتم در یخچال رو باز کردم یه نگاهی کردم
ـ نگا کن یه شیر پر چرب بگیر یه شیر هم کم چرب بگیر
جیمین ـ اوکی باشه
گوشیو قطع کردم
پیج اینستا: fike_2436@
۱۳.۱k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.