𝘱:⅐
𝘱:⅐
+باش( ترس)
درو باز کردم رفتم تو اتاقم
روی تخت نشستم به این فکر کردم که قراره چی بشه
+واییی یعنی میخاد با کوک چیکار کنه
ولی گفت بلای سر بیبی گرلش میارم یعنی من واییییی
با کلی افکار تو سرم اخر خوابم برد
(کوک ویو)
تصمیم گرفتم شب به خونه تهیونگ حمله کنم ا/ت رو بدزدم لباسمو پوشیدم
با چند تا نگهبانام به سمت خونه تهیونگ رفتیم کلی نگهبان دم در بود پس به
بقیه گفتم برن خفشون کنن بیان رفتم جلوشون
_سلام بچه ها
نگهبانا با چوب زدن رو سرشون
_حالا کجاست اتاقش
از تو بیرون نگاه کردم یه اتاقی منو جلب
خوردش کرد پس از دیوار رفتم بالا دیدم فرشته کوچولوم روی تخت مثل بچه ها خوابیده صورتش قرمز بود
_میکشمت تهیونگ
چون پنجره میله داشت نمیتونستم برم توش پس امدم پایین یواشکی از پشت
رفتم تو خونه همه برق ها خواموش بود یواش یواش رفتم طرف اتاق ا/ت که یکی گفت
/هوم خش امدی داداش کوچیکه
خواستم برگردم که با چیزی که خورد به سرم دیگه چیزی نفهمیدم
( خب بگم کوک تهیونگ برادر همنن برادر ناتنی)
شرط
کامنت:80
لایک:90
فالو:1720
+باش( ترس)
درو باز کردم رفتم تو اتاقم
روی تخت نشستم به این فکر کردم که قراره چی بشه
+واییی یعنی میخاد با کوک چیکار کنه
ولی گفت بلای سر بیبی گرلش میارم یعنی من واییییی
با کلی افکار تو سرم اخر خوابم برد
(کوک ویو)
تصمیم گرفتم شب به خونه تهیونگ حمله کنم ا/ت رو بدزدم لباسمو پوشیدم
با چند تا نگهبانام به سمت خونه تهیونگ رفتیم کلی نگهبان دم در بود پس به
بقیه گفتم برن خفشون کنن بیان رفتم جلوشون
_سلام بچه ها
نگهبانا با چوب زدن رو سرشون
_حالا کجاست اتاقش
از تو بیرون نگاه کردم یه اتاقی منو جلب
خوردش کرد پس از دیوار رفتم بالا دیدم فرشته کوچولوم روی تخت مثل بچه ها خوابیده صورتش قرمز بود
_میکشمت تهیونگ
چون پنجره میله داشت نمیتونستم برم توش پس امدم پایین یواشکی از پشت
رفتم تو خونه همه برق ها خواموش بود یواش یواش رفتم طرف اتاق ا/ت که یکی گفت
/هوم خش امدی داداش کوچیکه
خواستم برگردم که با چیزی که خورد به سرم دیگه چیزی نفهمیدم
( خب بگم کوک تهیونگ برادر همنن برادر ناتنی)
شرط
کامنت:80
لایک:90
فالو:1720
۶۲.۰k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.