با چیزی که خورد به سرم دیگه چیزی نفهمیدم

𝘱:⅛

با چیزی که خورد به سرم دیگه چیزی نفهمیدم

وقتی چشمامو باز کردم به یه صندلی

بسته شده بودم
به جلوم نگاه کردم اون اون فرشتم بود به صندلی بسته شده بودو لباس تنش

نبود( منحرف نباشید لباس زیر پوشیده )

اون بدن سفیدش خط خطی شده بود که در باز شد چند نفر امدن تو

/هوم میبینم بهوش امدی
_چه بلایی سرش اوردی

/کاری نکردم فقد رو بدن سفید خوشگلش نقاشی کردم( پوزخند)

_اههههه عوضییی
تهیونگ یه سیلی محکم زد تو صورت کوک

/بار اخرت باشه
_هه عوضی
+اه سرم اخخخ

_ا/ت خبی
+اه سرم کوک تو من چرا لختم
+چه بلای سرممم اوردی چرا بدنم میسوزه چرا همه جاهام خط خطیه

/بهت گفتم بیب قراره کاری کنم که زجر بکشی
_میخای چیکار کنی کثافت حق نداری بهش دست بزنی

/هوم ببنیم
تهیونگ به نگهباناش سر نشون داد اونا رفتن طرف ا/ت

_چیکار میکنی
تمام بدنشو لمس کردن
_عوضی چه غلطی میکنی

+کوک
یکی از اون نگهبانا سرشو کرد داخل
گردن ا/ت شروع کرد به خوردن خونش

_عوضی حق نداری خونشو بخوری اون مال منهههه
شرط
کامنت:60
لایک:80
فالو:1730
دیدگاه ها (۱۰۳)

𝘱:¹⁹_عوضی حق نداری خونشو بخوری اون مال منهههه/هوم چه حس خبی ...

𝘱:²⁰/فکر میکنی من حرف تورو باور میکنم هه احمقرفت طرف ا/ت شرو...

𝘱:⅐+باش( ترس)درو باز کردم رفتم تو اتاقمروی تخت نشستم به این ...

𝐩:⅙که با دستای یکی برگشتم به پشتم نگاه کردم یکی از نگهبان ها...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

پارت ۹۱ فیک ازدواج مافیایی

سرنوشت "p,27..کوک : پس بپر بالا حاضر شوو .ا/ت : باشییی.ا/ت ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط