تکپارتی نامجون
قسمت ²
لریانا:نامجوننن
نامجون:یههههه
لریانا:کمکم کننننن
نامجون:چی شده ؟
لریانا:باید برم تولد دوستم
نامجون:خوب مشکلش چیه؟
لریانا:باسد با یه همراه برم احمقققق
نامجون:خوب؟؟ نگو که می خوای باهات بیام
لریانا:دقیقا همین و میخواستم بگم
نامجون:لریانااااا فردا کنفرانس داریممم تو که هیچ کار نمیکنی بزار من یه حرکتی بزنم
لریانا:قول میدم اگر باهام بیای شب بیای خونمون کنفرانس و باهم تموم کنیم
نامجون:هوففف قول دادیا
لریانا: اره اره قول
(زمان تولد)
نامجون تو دلش:چقدر..چقدر خوشگل شده شتتت نکنه دارم عاشقش میشم؟؟!! البته عجیب نیست همه پسرا عاشقشن انقدر که این بشر جذابه
لریانا:نامجونااااا..هواست کجاست
نامجون:دارم به زیباییات نگاه میکنم
لریانا:چی؟😂
نامجون:چیزه نه..ای واییی
لریانا:ایراد نداره😂فقط هواست باشه گند نزنی تو اینجا دوست پسرمی اوکی؟(جدی)
نامجون:چشم لیدی
لریانا:افرین
چند داشت خوب پیش میرفت و خداروشکر هنوز کسی متوجه ی راب.طه ی الکی ما نشده که یهو وقت رقص شد..زود ها باید باهم برقصن منم از خدا خواسته به لریانا درخواست دارم داشتیم میرقصیدیم که پام به دامنش گیر کرد و داشت میوفتاد که از کم.رش گرفتم و همین باعث شد چشم تو چشم بشیم..غرق نگاهش شدم اون چشمای آبیش برام از اقیانوس ها بزرگ تر بود دست خودم نبود و صورتم و بردم جلو و بوسی.دمش...
اون
اون
اون
اون
اون
اون
اون
اون
اون
اون
هیچ مخالفتی نکرد و همر.اهیم کرد یهو همه جیغ و دست زدن که به خودمون امدیم و از هم جدا شدیم خیلی خجالت کشیده بودیم
(چند روز بعد)
میخواستم به لریانا اعت.راف کنم وقتشه که بدونه چقدر دوسش دارم
رفتم جلو در خونشون و در زدم گفت الان میاد پایین
وقتی اومد...
نامجون:لریانا
لریانا:سلام ناجمونییی..جانم؟
نامجون:میدونی من دوست دارم شاید اعت.راف مزخ.رفی به نظر بیاد اما از هر عشقی حقیقی تره
لریانا خواست جواب بده اما صدای جی.غش اومد
صدای تف.نگ میومد یهو همه جا اتیش سوزی شد و همه جا آشوب شده بود لریانا با ترس نگاهم کرد
لریانا:نامجونا منم دوست دارم من نمی خوام از دستت بدم نههه هقق من..من میترسم هققق اونا دوباره حمله کردن..هققق.. بیا فرار کنیم نامجونااا
خواستم ازش بپرسم کیا که ساختمون رو سرمون خالی شد
بوق بوق بوق
داره بهوش میاد داره بهوش میاد
سری دکتر و خبر کنید بدو بدو
سرومش تموم شده
عوضش کن
پارت بعد تمومه
پکی
لریانا:نامجوننن
نامجون:یههههه
لریانا:کمکم کننننن
نامجون:چی شده ؟
لریانا:باید برم تولد دوستم
نامجون:خوب مشکلش چیه؟
لریانا:باسد با یه همراه برم احمقققق
نامجون:خوب؟؟ نگو که می خوای باهات بیام
لریانا:دقیقا همین و میخواستم بگم
نامجون:لریانااااا فردا کنفرانس داریممم تو که هیچ کار نمیکنی بزار من یه حرکتی بزنم
لریانا:قول میدم اگر باهام بیای شب بیای خونمون کنفرانس و باهم تموم کنیم
نامجون:هوففف قول دادیا
لریانا: اره اره قول
(زمان تولد)
نامجون تو دلش:چقدر..چقدر خوشگل شده شتتت نکنه دارم عاشقش میشم؟؟!! البته عجیب نیست همه پسرا عاشقشن انقدر که این بشر جذابه
لریانا:نامجونااااا..هواست کجاست
نامجون:دارم به زیباییات نگاه میکنم
لریانا:چی؟😂
نامجون:چیزه نه..ای واییی
لریانا:ایراد نداره😂فقط هواست باشه گند نزنی تو اینجا دوست پسرمی اوکی؟(جدی)
نامجون:چشم لیدی
لریانا:افرین
چند داشت خوب پیش میرفت و خداروشکر هنوز کسی متوجه ی راب.طه ی الکی ما نشده که یهو وقت رقص شد..زود ها باید باهم برقصن منم از خدا خواسته به لریانا درخواست دارم داشتیم میرقصیدیم که پام به دامنش گیر کرد و داشت میوفتاد که از کم.رش گرفتم و همین باعث شد چشم تو چشم بشیم..غرق نگاهش شدم اون چشمای آبیش برام از اقیانوس ها بزرگ تر بود دست خودم نبود و صورتم و بردم جلو و بوسی.دمش...
اون
اون
اون
اون
اون
اون
اون
اون
اون
اون
هیچ مخالفتی نکرد و همر.اهیم کرد یهو همه جیغ و دست زدن که به خودمون امدیم و از هم جدا شدیم خیلی خجالت کشیده بودیم
(چند روز بعد)
میخواستم به لریانا اعت.راف کنم وقتشه که بدونه چقدر دوسش دارم
رفتم جلو در خونشون و در زدم گفت الان میاد پایین
وقتی اومد...
نامجون:لریانا
لریانا:سلام ناجمونییی..جانم؟
نامجون:میدونی من دوست دارم شاید اعت.راف مزخ.رفی به نظر بیاد اما از هر عشقی حقیقی تره
لریانا خواست جواب بده اما صدای جی.غش اومد
صدای تف.نگ میومد یهو همه جا اتیش سوزی شد و همه جا آشوب شده بود لریانا با ترس نگاهم کرد
لریانا:نامجونا منم دوست دارم من نمی خوام از دستت بدم نههه هقق من..من میترسم هققق اونا دوباره حمله کردن..هققق.. بیا فرار کنیم نامجونااا
خواستم ازش بپرسم کیا که ساختمون رو سرمون خالی شد
بوق بوق بوق
داره بهوش میاد داره بهوش میاد
سری دکتر و خبر کنید بدو بدو
سرومش تموم شده
عوضش کن
پارت بعد تمومه
پکی
۱۱.۵k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.