رفتم جلو گفتم

رفتم جلو گفتم :
«ببخشید خانوم آتیش داری ..؟»
هول شد گفت :«واسه چی میخوای ..؟»
گفتم :«میخوام تکلیفمو با چشات روشن کنم ..»
خندید ، خندیدم ..
گفتم: «شالت آبیه ، مثه دریاس ، موج داره دریات ..»
گفت: «یَنی چی ..؟»
گفتم: « پیچ پیچی ..»
خندید ، خندیدم ..
دیدم اهلِ دله ،
نشستم کنارش ، لَش رو نیمکت ..
گفتم :«همیشه دنبال دلیلی ..؟»
گفت :«چطور ..؟»
گفتم :«ببین ، همین الانم دنبال دلیلی ..»
خندید ، خندیدم ..
گفتم :«میخندی تو دلم رَخت می‌شورن ..»
گفت :«دیوونه ای ..؟»
گفتم: «سرت که پایین بود ،
باد میومد ، یه طُرّه از موهات بیرون بود ،
تاب میخورد ،دَووم نیوردم،دیوونه شُدم ..»
گفت :«با این حرفا روزی مُخِ چَنتا دخترو میزنی..؟»
خوشَم نیومد از حَرفش ..
پا شِدم خودمو جَمع و جور کردم صاف نشستم ..
گفتم:
«تو ازونایی که وقتی میرن شمعدونیا دِق میکنن..
صدات مثه بوی بنزین می‌مونه ،
آدم دوس داره همه‌شو بکشه توی خودش..
ازونایی که هَمه راها به تو خًتم میشن..
خنده‌هات مثه آب می‌مونه ..
بی‌صداس ولی آرامش میده ..»
گفت: «کلّی آدم مثلِ تو هست،
تازه از تو بهترم خیلی هَست ..!»
گفتم: «من مهربونم،دیوونه و خُل و چلم،جَسورم،
اینارو هیچ جا با هم نمی‌تونی پیدا کُنی ..»
سر برگردوندم دیدم کوله ش رو دوشِشه داره میره..
سَعی کردم بین انگشتام بگیرمش..
کوچیکتر میشد..
اِنقدر رفت که نقطه شد ..
انگشتام رسیدن به هم ..
دیگه نبود ..
تکیه دادم به پُشتیِ نیمکت ،
زُل زدم به آسمون ..
ابرا شبیه شَمعدونیای دِق کرده بودن..
راستی ،
گفت اسمش شَهرزاده.
"شهرزاد ،
روسَری رقصنده با باد ،
می‌روی در یاد ،
می‌شوی غَمباد .."

#پویا_رفیعی
دیدگاه ها (۷)

- تا نگاهم بکنیاز هیجان خواهم مـُرد!آنکه با چشمِ خود آدم بکُ...

به دلایلِ مذهبی‌ از هم‌ جدا شدیم‌!!!او فکر میکرد "خداست" و م...

- نه از مسجد فتوحی شد نه از میخانه امدادی ..به هر جانب که رف...

در دستان اشسلاحی سفید داشتو در کوله بارش شرافت!بی نیاز از گل...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۴

پآرت14. دلبرک شیرین آستآد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط