𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۴۲
[ویو جنا]
.
ولی لحن بچگونش شیرنش کرده بود.
جلو تر از ما راه افتاد.
پشت جونگکوک اروم میرفتم که معلوم بود اصلا عصاب مصاب نداره.
بین اتاق بودیم که
الیا: جنا ،میشه کمک کنی برایه خواب اماده شم؟
جنا: اره امدم..
کوک: زود تمومش کن.
جنا: چیو؟
کوک: کارت و..
جنا: چه فرقی به حال تو داره!؟
کوک: میای تو این اتاق...
جنا: نمیام.
کوک: مگه دست توعه؟
جنا: اره.
محلی ندادم رفتم اتاق الیا که یه تم کیوت دخترونه داشت.
لباسش و عوض کروم
مسواکش و زد و در اخر که موهایه حالت دار بلندش و شونه میکردم در باز شد.
کوک: بسه دیگه
الیا: تموم شد
الیا عروسکش و برداست و پرید رو تختش.
الیا: شب بخیر دایی ، جنا.
جونگکوک اواژور و روشن کرد و برق و خاموش با دست نشون داد که پاشم برم.
از اتاق امدیم بیرون.
درو بست که گفتم:
_ چیه؟
کوک: بیا بریم خوابم میاد.
جنا: لابد بیام لالایی بخونم..
اون اخمترو جمع کرد و با شیطنت گفت:
_ میتونی بجا لالایی کاری کنی که بیهوش شدم از خواب؟
جنا: هعییی...
جلو تر ازش رفتم داخل اتاق و مستقیم قسمت دوری خوابیدم.
امد تو اتاق و برق و خاموش کرد.
وای من خجالت میکشم.
جونگکوک که کنار دراز کشید یه دفعه برگردوندم و دستش و سمت سینم برد
دستم و جلو صورتم گذاشتم .
جنا: لطفا،دوباره نه
وقتی حرکتی ندیدم دستام و برداشتم و نگاش کردم.
بند اون تیکه لباسی که رویه یه تاب پوشیده بودم و باز کرد.
کوک: چته؟این و درار
جنا: نه راحتم
بازم اخناش تو هم بود
انگار فقط یه لحظه ادمیزاد بود
چشماش گشاد شد.
کوک : میگم درار
جنا: نمیخوام..
کوک: خجالت نمیکشی جلو شوهرت خودت و بقچه میکنی؟
جنا: هنوز شوهرم نیستی
کوک: میشم که..
جنا: من جلوت لباسم و در نمیارم.
کوک: تاب داری.
جنا: عه نه.
یه دفعه بند و باز کرد
کوک: در نیاری یا پارش کنم؟
رو تخت رو به روش نشستم.
جنا: نمیتونم،روم نمیشه،در ضمن تو چت شده!؟
کوک: هیجی،درار دختر باید برایه شوهرش پرو باشه.
جنا: هنوز شوهرم نیستی.
کوک: جنا...
جوری اسمم وبلند و کلافه گفت که مو به تنم سیخ شد.
کوک: دفعه دیگه ،ببینم اینطوری لباس میپوشی...
حرفش و ادامه نداد.
جنا: باشه از این به بعد با لباس زیر میگردم اون داداشتم هست دیگه قشنگ میتونه...
حرفم و ادامه نداده بودم
که بلند داد زد:
_ خفه شو.
لال شدم.
جدی یچییزیش بود.
کوک: درار
با شوکه و ترس اون لباس و از تنم جدا کردم.
یکم با چشماش انالیزم کرد و بعد دراز کشید
پشت بهش با ترس و خحالت برگشتم و سعی کردم دور باشم.
ولی دستش و دورم حلقه کرد و کشیدتم تو بقل خودش
وقتی بازو هایه برهنش بهم میخورد با اینکه اولین بار نبود ولی خب اون قبلیا رو از قصد نکردم که دست خودم نبود.
سرشو تو موهام فرو برد.
تو بغلش فشارم میداد
کوک: شبت بخیر ماه کوچولوم
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.