𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۴۰
[ویو جنا]
جونگکوک یه دفعه مودش تغییر کرد و کلا عوض شد.
کوک:درسته که فقط بخواطر الیا ازدواج میکنیم،ولی مراقب رفتاراتون باشید.
خیلی شیکم به اون دوتا مادر دختر اشاره کرد.
ته: اوکی،خیلی خوش امدیی....
میخواست اسسم و بگه
جنا:...جنا..اسمم جناست.
ته: اها خوبه.
جونگکوک که کلا تحدید امیز نگام میکرد باعث شد خفه شم.
شام تموم شد.
همه داخل پزیرایی نشستن که منم رو یه مبل دو نفره نشستم.
که رامی امد کنارم.
با لبخند سعی کردم خوش رو باشم و بتونمب باهاش اشنا شم.
رامی: سلام ،بازم منم...
جنا: سلام..
رامی: جنا میدونستی چقدر خوشگلی!؟
جنا: وای عزیزم خیلی ممنون تو ام خیلی خوشگلیی..
رامی:مطمعنم جونگکوک بخواطر الیا تورو نمیخواد عقد کنه.
جنا:نه اتفاقا به توافق رسیدیم که فقط بخواطر الیا.
وگرنه نمیخوام ریختشو ببینم.
ولی یجایه کار میلنگه.
این خانواده..
یا رفتارایه جونگکوک به شک میندازه من و ..
رامی: باشه...
یه دفعه جونگکوک امد سمتمون و با نگاهش رامی بد بخت و فراری داد.
یکم بخند..یکم اون اخمارو باز کن
کرده بودا ولی بازم الان...
رامی: جنا من برم
جنا: باشه.
جونگکوک کنارم نشست.
جنا: چرا انقدر بی عصابی؟!
کوک: میشه مثل نیم ساعت پیش ساکت باشی؟
ای پسره سگ اخلاق.
رامی که خم شده بود تا یچییزی به الیا بده
همینکه بلند شد و برگشت خورد به تهیونگ.
رامی از خجالت سرخ شد.و معذرت خواست.
صدایا پوزخند جونگکوک و شنیدم.
همه داشتن حرف میزدن.
الیا بغل تهیونگ بود که پرید پایین و خودش و بین ما جا داد.
کو: میبینم من و یادت رفت الیا خانم.
الیا:عه دایی میدونی که چقدر دوست دارم،ولی خو اونم داییمه خیلی وقته ندیدمش.
اگه جا داشت جونگکوک یچی به الیا ام میگفت.
جونگکوک :خوب ما دیگه بریم بخوابیم.فددا صبح زود باید بریم ...
مامان: اها باشه.شب بخیر خوب بخوابی دخترم.
لبخندی زدم و جواب دادم:
_ شب همگی بخیر.
رامی : الیا بیام کمکت کنم بخوابی؟
الیا: نه رامی،میرم پیش دایی و زن دایی..
از اینکه گفت زن دایی خجالت کشیدم.
اهیون: بچه چی میگی؟کدوم زن دایی..هتوز خبری نیست.
الیا: پس چرا داری حرص میخوری؟!
با این حرفش رامی و تهیونگ و حتی منم خندموم گرفت.
الیا: شب بخیرر داییی..مامانیی..و بقیه..
و دویید رفت بالا.
بچه یه متر زبون داشت.
ولی لحن بچگونش شیرنش کرده بود
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.