پارت چهارم
#پارت_چهارم
سوین کنار میز استاد و روبه روی بچه ها ایستاد.. تنش میلرزید و این لرزش به وضوح قابل دیدن بود.. اون آدم استرسی نبود ولی اینبار فرق میکرد حتی قلبشم داخل سینش به شدت میلرزید..
_سوین
عام.. من سوینم.. سال اولمه امیدوارم سال های بالایی بتونن کمکم کنن تا بهترین خودمو به نمایش بزارم..
سوین بعد از معرفی خودش نیم نگاهی به استاد کیم انداخت و منتظر موند..استاد کیم از جاش بلند شد و کنار سوین ایستاد و دستاشو توی جیب شلوارش کرد..
_استاد کیم
خب کارمون سخت شد.. یه سال اولی جغجغه داریم که قراره برای همه چی جیغ بزنه نه؟
_سوین
نه نه اون واقعا درد داشت که جیغ زدم وگرنه من ادم جیغ جیغ گویی نیستم!
_استاد کیم
حتی الانم داری جیغ میزنی..
_سوین
نزدم..
_استاد کیم
زدی..
سوین سرشو پایین انداخت و لباشو کمی اویزون کرد..
_سوین
هرچی شما بگین..
_استاد کیم
بیخیال انقد کیوت نشو برو بشین تا بقیه خودشونو معرفی کنن..
بعد از اینکه همه خودشونو معرفی کردن استاد روی صندلیش نشست..
_رکسانا
میشه شمام خودتونو معرفی کنین؟
_استاد کیم
چی میخواین بدونین..
رکسانا چهره شیطانی به خودش گرفت و با لحن اغفال کننده ای لب زد..
_رکسانا
مثلا اسمتون.. سنتون و اینکه.. کاپ دارین..
_نامجون
زیادی فضولیه ولی خب مطمئنم همه میخان بدونن!
_استادکیم
سن من به شما بچه ها نمیخوره من از اون چیزی که نشون میدم بزرگترم..
رکسانا حواسش نبود که کلمه از دهنش بیرون پرید و باعث شد همه خیره نگاهش کنن..
_رکسانا
اوه ددی!
_جیهوپ
هول!
سوین با چهارچشمی به رکسان نگاه میکرد..
استاد کیم نرم خندید و شروع کرد به معرفی کردن خودش..
_استاد کیم
من کیم سوکجین هستم.. ۳۰ سالمه و کاپ ندارم..
جیهوپ ضربه ارومی به سر رکسانا زد..
_جیهوپ
بسوز بدبخت ۱۱ سال ازت بزرگتره!
سوین توی دلش با خودش درحال جنگ و مذاکره بود.. با فهمیدن سن استادش کمی مردد شد..
_سوین
اون امکان نداره منو قبول کنه.. خیلی ازش بچه ترم..
سوین کنار میز استاد و روبه روی بچه ها ایستاد.. تنش میلرزید و این لرزش به وضوح قابل دیدن بود.. اون آدم استرسی نبود ولی اینبار فرق میکرد حتی قلبشم داخل سینش به شدت میلرزید..
_سوین
عام.. من سوینم.. سال اولمه امیدوارم سال های بالایی بتونن کمکم کنن تا بهترین خودمو به نمایش بزارم..
سوین بعد از معرفی خودش نیم نگاهی به استاد کیم انداخت و منتظر موند..استاد کیم از جاش بلند شد و کنار سوین ایستاد و دستاشو توی جیب شلوارش کرد..
_استاد کیم
خب کارمون سخت شد.. یه سال اولی جغجغه داریم که قراره برای همه چی جیغ بزنه نه؟
_سوین
نه نه اون واقعا درد داشت که جیغ زدم وگرنه من ادم جیغ جیغ گویی نیستم!
_استاد کیم
حتی الانم داری جیغ میزنی..
_سوین
نزدم..
_استاد کیم
زدی..
سوین سرشو پایین انداخت و لباشو کمی اویزون کرد..
_سوین
هرچی شما بگین..
_استاد کیم
بیخیال انقد کیوت نشو برو بشین تا بقیه خودشونو معرفی کنن..
بعد از اینکه همه خودشونو معرفی کردن استاد روی صندلیش نشست..
_رکسانا
میشه شمام خودتونو معرفی کنین؟
_استاد کیم
چی میخواین بدونین..
رکسانا چهره شیطانی به خودش گرفت و با لحن اغفال کننده ای لب زد..
_رکسانا
مثلا اسمتون.. سنتون و اینکه.. کاپ دارین..
_نامجون
زیادی فضولیه ولی خب مطمئنم همه میخان بدونن!
_استادکیم
سن من به شما بچه ها نمیخوره من از اون چیزی که نشون میدم بزرگترم..
رکسانا حواسش نبود که کلمه از دهنش بیرون پرید و باعث شد همه خیره نگاهش کنن..
_رکسانا
اوه ددی!
_جیهوپ
هول!
سوین با چهارچشمی به رکسان نگاه میکرد..
استاد کیم نرم خندید و شروع کرد به معرفی کردن خودش..
_استاد کیم
من کیم سوکجین هستم.. ۳۰ سالمه و کاپ ندارم..
جیهوپ ضربه ارومی به سر رکسانا زد..
_جیهوپ
بسوز بدبخت ۱۱ سال ازت بزرگتره!
سوین توی دلش با خودش درحال جنگ و مذاکره بود.. با فهمیدن سن استادش کمی مردد شد..
_سوین
اون امکان نداره منو قبول کنه.. خیلی ازش بچه ترم..
۳.۶k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.