فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت۵۱💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی:: میگم نخور
جیمین:: بابا مردم قورباغه تو شکمم دراومد😐😐
سانامی:: الان میرسن
جیمین:: خب شام واسشون میزاریم کنار
سانامی:: میخام مثل قبلا با هم بشینیم بخوریم
چند مین بعد صدای زنگ خونه اومد...
سانامی:: اومدنننن من درو باز میکنم
جیمین:: بشین پا شکسته
سانامی:: راست میگیا
جیمین:: بادیگاردا هستن
ک سانو و شیومین اومدن داخل
سانامی:: جییییییییغغغغغغغغغغغغغغغ ساااااااانووووووووووووو
شیومین:: یا خدا😐
سانو:: سانااااااااااااااااااااا
شیومین:: مییییییییییییی😐😐
سانو رفت سانامیو بغل کرد و میبوسیدش...
نگاهی ب پاش انداخت
سانو:: حیییی دورت بگردم چی شدی
شیومین:: بازم چلاغه
جیمین:: میگم،منم هستم...
سانو:: اوووپااااااا🥺😀
شیومین:: عاقااااا
سانو شیومین رفتن پیش جیمین
سانامی با اخم زل زد بهشون...
دیگه داشت حسودیش میشد
سانامی:: بسه بسه بیاین شام
بقیه هم نشستن پشت میز
سانو:: خاستیم دیر تر بیایم شیومین گفت ن حتما اونا شام خوبی دارن بریم واسه شام باشیم
شیومین:: تف😐
جیمین:: هیچوقت دست از کاراش برنمیداره
سانامی:: مثل خودمههه
شیومین:: آره همیشه این بشر درک میکنه
سانو:: من چییی؟؟
شیومین:: هیچی...
سانو:: خفه شووو
جیمین:: شیومین دیگه زیادی جفت سانو موندی از فردا میری شرکت
سانو:: یااااا هنوز ب اینکه دیر دیر بیاد خونه عادت نکردم🥺
جیمین:: به دی...
سانامی:: عه جیمینااا
جیمین:: اوکی بابا
پرش زمانی
بعد شام
شیومین:: این پاش چطور اینجوری شد؟!
سانامی:: صبح زود من...
جیمین:: صبح زود پاشد خاست از پله ها بره پایین چلاغه دیگه افتاد...
سانو:: بیشتر حواست ب خودت باشه
شیومین:: یانگم کو؟!
سانامی:: قبرستون
جیمین:: امروز دونفرو عجیر کردم
شیومین:: خو
جیمین:: هیچی دیگه فرستادم سروقت یانگم
سانو:: ک چیکارش کنن؟! چرا؟!
جیمین:: بماند
سانامی:: دختره بی همه چیز
شیومین:: بار اخرته با سانو اینجوری حرف میزنیااا
جیمین:: هوش،صداتو رو زن من بالا نبر
شیومین:: آروم حرف زدم،بعدشم تقصیر اینه
جیمین:: این نه ایشون
سانامی:: بابا من یانگمو میگم ایش
شیومین:: عه🤣
سانامی:: کوفت
سانو:: ایییییییی اخخخ
شیومین:: وای عشقم،چیشدی؟؟!!
سانو:: میخام بالا بیارمممم
شیومین:: چییی؟! جاییتم درد داره؟! نکنه مسموم شدی
جیمین:: ن داش خیلی پر کاره ای فک کنم دوقلووه
سانامی:: یااااا ددی منم نی نی میخاااام🥺
جیمین:: قربونت شم یه اینبارو دلمو ب ضعف ننداز😢
سانامی:: خو وقتی دلت ضعف میره واسم بیا قورتم بده🥺
جیمین:: بخورمت
شیومین:: یااااااااااااااااااااا الان وقت لاو ترکوندنه؟؟؟؟ زنم بدحاله
جیمین:: ببرش بیمارستان
شیومین:: راست میگیااا...سانو دورت بگردم عشقم بیا بریم
سانو:: عااایییی شیومینننن
سانامی:: شکمشو داره
شیومین زود خیلی نگران بلندش کرد و بردش بیرون...
گذاشتش تو ماشین و راه افتاد سمت بیمارستان
سانامی:: نمیخااااام😭
جیمین:: یه دفعه دیگه میان
سانامی:: اصن خوشی بمن نیومده من میخوام اونا الان اینجا میبودن
جیمین:: بریم بخوابیم
سانامی:: نچ
جیمین هوفی کشید و رفت سمتش
آروم بغلش کرد و بردش سمت اتاق
جیمین:: دستشویی میری؟!
سانامی:: ن خودت برو
جیمین:: 😐
سانامی:: گچو در بیار اذیت میشم
جیمین:: فردا میبرمت دکتر ببینم چی میگه
سانامی:: باشه
جیمین بردش تو اتاق و آروم گذاشتش رو تخت
سانامی:: نگران سانووم
جیمین:: مشکلی نداره،فردا بهشون زنگ میزنیم بیبی
سانامی:: نینی کوچولو داره...
جیمین:: بهت قول دادم بازم میتونیم بچه دارشیم...عهههه سانامی باز شروع کردی
سانامی:: اون بچه قبلیمو اگه بود تقریبا ب بدنیا اومدنش چندماه نزدیک میشدیم...
جیمین:: بسه دیگه گریه نکن
جیمین رفت سمتش و کنارش دراز کشید
بوسش کرد و ب خودش فشوردش
جیمین:: درست میشه...
سانامی:: آره...
سانامی آروم آروم خوابش برد و جیمینم زل زده بود بهش
تبق معمول دلش واسش میسوخت
تا یه خوش شانسی میومد واسش یه بدبختی جلو میزد...
اما جیمین اومد ک بمونه...
میخواد تا همیشه کنارش بمونه و هرجایی رفت باخودش ببرش...
پارت۵۱💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی:: میگم نخور
جیمین:: بابا مردم قورباغه تو شکمم دراومد😐😐
سانامی:: الان میرسن
جیمین:: خب شام واسشون میزاریم کنار
سانامی:: میخام مثل قبلا با هم بشینیم بخوریم
چند مین بعد صدای زنگ خونه اومد...
سانامی:: اومدنننن من درو باز میکنم
جیمین:: بشین پا شکسته
سانامی:: راست میگیا
جیمین:: بادیگاردا هستن
ک سانو و شیومین اومدن داخل
سانامی:: جییییییییغغغغغغغغغغغغغغغ ساااااااانووووووووووووو
شیومین:: یا خدا😐
سانو:: سانااااااااااااااااااااا
شیومین:: مییییییییییییی😐😐
سانو رفت سانامیو بغل کرد و میبوسیدش...
نگاهی ب پاش انداخت
سانو:: حیییی دورت بگردم چی شدی
شیومین:: بازم چلاغه
جیمین:: میگم،منم هستم...
سانو:: اوووپااااااا🥺😀
شیومین:: عاقااااا
سانو شیومین رفتن پیش جیمین
سانامی با اخم زل زد بهشون...
دیگه داشت حسودیش میشد
سانامی:: بسه بسه بیاین شام
بقیه هم نشستن پشت میز
سانو:: خاستیم دیر تر بیایم شیومین گفت ن حتما اونا شام خوبی دارن بریم واسه شام باشیم
شیومین:: تف😐
جیمین:: هیچوقت دست از کاراش برنمیداره
سانامی:: مثل خودمههه
شیومین:: آره همیشه این بشر درک میکنه
سانو:: من چییی؟؟
شیومین:: هیچی...
سانو:: خفه شووو
جیمین:: شیومین دیگه زیادی جفت سانو موندی از فردا میری شرکت
سانو:: یااااا هنوز ب اینکه دیر دیر بیاد خونه عادت نکردم🥺
جیمین:: به دی...
سانامی:: عه جیمینااا
جیمین:: اوکی بابا
پرش زمانی
بعد شام
شیومین:: این پاش چطور اینجوری شد؟!
سانامی:: صبح زود من...
جیمین:: صبح زود پاشد خاست از پله ها بره پایین چلاغه دیگه افتاد...
سانو:: بیشتر حواست ب خودت باشه
شیومین:: یانگم کو؟!
سانامی:: قبرستون
جیمین:: امروز دونفرو عجیر کردم
شیومین:: خو
جیمین:: هیچی دیگه فرستادم سروقت یانگم
سانو:: ک چیکارش کنن؟! چرا؟!
جیمین:: بماند
سانامی:: دختره بی همه چیز
شیومین:: بار اخرته با سانو اینجوری حرف میزنیااا
جیمین:: هوش،صداتو رو زن من بالا نبر
شیومین:: آروم حرف زدم،بعدشم تقصیر اینه
جیمین:: این نه ایشون
سانامی:: بابا من یانگمو میگم ایش
شیومین:: عه🤣
سانامی:: کوفت
سانو:: ایییییییی اخخخ
شیومین:: وای عشقم،چیشدی؟؟!!
سانو:: میخام بالا بیارمممم
شیومین:: چییی؟! جاییتم درد داره؟! نکنه مسموم شدی
جیمین:: ن داش خیلی پر کاره ای فک کنم دوقلووه
سانامی:: یااااا ددی منم نی نی میخاااام🥺
جیمین:: قربونت شم یه اینبارو دلمو ب ضعف ننداز😢
سانامی:: خو وقتی دلت ضعف میره واسم بیا قورتم بده🥺
جیمین:: بخورمت
شیومین:: یااااااااااااااااااااا الان وقت لاو ترکوندنه؟؟؟؟ زنم بدحاله
جیمین:: ببرش بیمارستان
شیومین:: راست میگیااا...سانو دورت بگردم عشقم بیا بریم
سانو:: عااایییی شیومینننن
سانامی:: شکمشو داره
شیومین زود خیلی نگران بلندش کرد و بردش بیرون...
گذاشتش تو ماشین و راه افتاد سمت بیمارستان
سانامی:: نمیخااااام😭
جیمین:: یه دفعه دیگه میان
سانامی:: اصن خوشی بمن نیومده من میخوام اونا الان اینجا میبودن
جیمین:: بریم بخوابیم
سانامی:: نچ
جیمین هوفی کشید و رفت سمتش
آروم بغلش کرد و بردش سمت اتاق
جیمین:: دستشویی میری؟!
سانامی:: ن خودت برو
جیمین:: 😐
سانامی:: گچو در بیار اذیت میشم
جیمین:: فردا میبرمت دکتر ببینم چی میگه
سانامی:: باشه
جیمین بردش تو اتاق و آروم گذاشتش رو تخت
سانامی:: نگران سانووم
جیمین:: مشکلی نداره،فردا بهشون زنگ میزنیم بیبی
سانامی:: نینی کوچولو داره...
جیمین:: بهت قول دادم بازم میتونیم بچه دارشیم...عهههه سانامی باز شروع کردی
سانامی:: اون بچه قبلیمو اگه بود تقریبا ب بدنیا اومدنش چندماه نزدیک میشدیم...
جیمین:: بسه دیگه گریه نکن
جیمین رفت سمتش و کنارش دراز کشید
بوسش کرد و ب خودش فشوردش
جیمین:: درست میشه...
سانامی:: آره...
سانامی آروم آروم خوابش برد و جیمینم زل زده بود بهش
تبق معمول دلش واسش میسوخت
تا یه خوش شانسی میومد واسش یه بدبختی جلو میزد...
اما جیمین اومد ک بمونه...
میخواد تا همیشه کنارش بمونه و هرجایی رفت باخودش ببرش...
۵۰.۹k
۱۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.