فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت ۵۳💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی:: خسته شدمممم
جیمین:: چند مین دیگه مونده
سانامی:: سانویه بیشعور
جیمین:: دیگه مرخص شده بود...بعد اینکه نوبتمون شد میریم بیرون زنگ میزنیم بهش
@ خانمه پارک سانامی
جیمین:: نوبتت شد بریم
رفتن تو اتاق دکتر
سلام کردن و نشستن
جیمین:: مثل قبل نیست،الان بخاطر سنگینی گچ میلنگه و درد نداره
دکتر:: خب یه عکس ازش میگیرم
سانامی:: وا مگه اینجا عکاسیه؟! اصن کی باشی ک عکسام تو گوشیت بره؟!
جیمین:: عکس واسه پاتو میگه ک ببینه تغییری کردی یا ن😐
سانامی:: 👍🤣
دکتر:: بفرمایید😐
یک ساعت بعد...
دکتر:: مشکلی نداره،گچو درمیارم ولی هنوز نباید خیلی راه بره و ممکنه تا چند روز دیگه هم عصا لازم باشه
جیمین:: اوکی
گچو دراوردن و سانامی با جیمین رفتن بیرون
جیمین:: انقد تند راه نرو میگه تازه نرمال شده
سانامی:: هیییس دارم زنگ میزنم
جیمین:: زود بیا تو ماشین
سانامی داشت با گوشی حرف میزد جیمینم تو ماشین بود
چند مین گذشت و سانامی نیومد...
جیمین پیاده شد و رفت گوشیو از دستش گرفت و قطش کرد...
سانامی:: بی ادب😐
جیمین:: گمشو تو ماشین
سانامی رفت سوار شد جیمینم نشست پشت فرمون
سانامی:: سانو بارداره،یه ماهشه
جیمین:: خوبه...حالا تو چرا لبات اویزونه...
سانامی:: هیچ
جیمین:: توهم نی نی دار میشی...
سانامی دیگه چیزی نگفت و راه افتاده بودن برن شرکت
سی مین بعد رسیدن و واردش شدن
سانامی با تعجب ب همه جا نگاه میکرد
جیمین:: خیلی بزرگ و خفنه هوم؟!
سانامی:: بزرگتر از اون چیزیه ک فکرشو میکردم
همه به جیمین احترام میزاشتن و خوش آمد میگفتن و با تعجب به سانامی نگاه میکردن
جیمین سانامیو برد جفت خودش و رو ب روی همه کارکنان وایساد...
جیمین:: ایشون همسر من هستن،پارک سانامی
@ خوش اومدین
& خوشبختم
+ ملاقات باهاتون باعث افتخاره خانم
سانامی:: ممنونم
همه ب سانامی خوش آمد میگفتن،بعضیا از دیدنش خوشحال بودن و بعضیام حسادت میکردن بهش...
جیمین:: بریم بیبی
سانامی با ذوق همراه جیمین رفت ب اتاق کارش
درو بست و دووید رفت نشست رو مبل
سانامی:: اینجارو...اندازه سالن عمارته اتاقش
جیمین:: حالا اونقدرام بزرگ نیست...
برای گرفتن پارت ۵۴ و ۵۵ بیاید پی ویم
پارت ۵۳💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی:: خسته شدمممم
جیمین:: چند مین دیگه مونده
سانامی:: سانویه بیشعور
جیمین:: دیگه مرخص شده بود...بعد اینکه نوبتمون شد میریم بیرون زنگ میزنیم بهش
@ خانمه پارک سانامی
جیمین:: نوبتت شد بریم
رفتن تو اتاق دکتر
سلام کردن و نشستن
جیمین:: مثل قبل نیست،الان بخاطر سنگینی گچ میلنگه و درد نداره
دکتر:: خب یه عکس ازش میگیرم
سانامی:: وا مگه اینجا عکاسیه؟! اصن کی باشی ک عکسام تو گوشیت بره؟!
جیمین:: عکس واسه پاتو میگه ک ببینه تغییری کردی یا ن😐
سانامی:: 👍🤣
دکتر:: بفرمایید😐
یک ساعت بعد...
دکتر:: مشکلی نداره،گچو درمیارم ولی هنوز نباید خیلی راه بره و ممکنه تا چند روز دیگه هم عصا لازم باشه
جیمین:: اوکی
گچو دراوردن و سانامی با جیمین رفتن بیرون
جیمین:: انقد تند راه نرو میگه تازه نرمال شده
سانامی:: هیییس دارم زنگ میزنم
جیمین:: زود بیا تو ماشین
سانامی داشت با گوشی حرف میزد جیمینم تو ماشین بود
چند مین گذشت و سانامی نیومد...
جیمین پیاده شد و رفت گوشیو از دستش گرفت و قطش کرد...
سانامی:: بی ادب😐
جیمین:: گمشو تو ماشین
سانامی رفت سوار شد جیمینم نشست پشت فرمون
سانامی:: سانو بارداره،یه ماهشه
جیمین:: خوبه...حالا تو چرا لبات اویزونه...
سانامی:: هیچ
جیمین:: توهم نی نی دار میشی...
سانامی دیگه چیزی نگفت و راه افتاده بودن برن شرکت
سی مین بعد رسیدن و واردش شدن
سانامی با تعجب ب همه جا نگاه میکرد
جیمین:: خیلی بزرگ و خفنه هوم؟!
سانامی:: بزرگتر از اون چیزیه ک فکرشو میکردم
همه به جیمین احترام میزاشتن و خوش آمد میگفتن و با تعجب به سانامی نگاه میکردن
جیمین سانامیو برد جفت خودش و رو ب روی همه کارکنان وایساد...
جیمین:: ایشون همسر من هستن،پارک سانامی
@ خوش اومدین
& خوشبختم
+ ملاقات باهاتون باعث افتخاره خانم
سانامی:: ممنونم
همه ب سانامی خوش آمد میگفتن،بعضیا از دیدنش خوشحال بودن و بعضیام حسادت میکردن بهش...
جیمین:: بریم بیبی
سانامی با ذوق همراه جیمین رفت ب اتاق کارش
درو بست و دووید رفت نشست رو مبل
سانامی:: اینجارو...اندازه سالن عمارته اتاقش
جیمین:: حالا اونقدرام بزرگ نیست...
برای گرفتن پارت ۵۴ و ۵۵ بیاید پی ویم
۳۹.۵k
۱۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.