نامخاندان جئون
نام:خاندان جئون
PART:34
جونگ کوک:وقتی فهمیدم که باید باهم ازدواج کنیم خیلی عصبانی شدم با خودم میگفتم اگه نبودی مجبور نبودم باهات ازدواج کنم فور کردم دیدم تو تقصیری نداری و با خودم گفتم حالا که قراره باهات ازدواج کنم بهتره سعی کنم باهات خوب رفتار کنم و قراره بچه های آیندمو به دنیا بیاری و ا.ت من دوست دارم و همیشه کنارت باشم(لبخند)
ا.ت:منم همینطور(خجالت . لبخند)
جونگ کوک:راستی بهت گفته بودم که من ۶ تا بچه میخوام؟
ا.ت:آره گفتی(خجالت)
جونگ کوک:حالا چرا خجالت میکشی خجالت نداره که لپ قرمزی(خنده)
ا.ت:نخند(عصبی . کیوت)
جونگ کوک لُپمو گرفت و کشید
ا.ت:لُپمو ول کن(عصبی . کیوت)
جونگ کوک:باشه باشه (خنده)
بعد از چند دقیقه رسیدم پاساژ جونگ کوک از ماشین پیاده شدم میخواستم درو باز کنم که جونگ کوک درو روم باز کرد
جونگ کوک:بفرمایید پایین خانم
خندید و پیاده دشدم جونگ کوک دستمو گرفت و وارده پاساژ شدین دنبال مغازه لباس عروس فروشی میگشتیم که یک لباسی چشممو گرفت
ا.ت:جونگ کوک بریم اون لباسو بپوشم؟
جونگ کوک:باشه بریم
رفتیم داخل فروشنده که یک خانمی بود اومد سمتمون
(فروشنده:ف.ه)
فیک.ه:خیلی خوش اومدین
ا.ت:ممنون
فیک.ه:چیزی مد نظرتونه؟
ا.ت:بله میشه اون لباسو برام بیارید؟
ف.ه:بله الان میارم خدمتتون
رفت و لباسو برام آورد
جونگ کوک:برو بپوش
ا.ت:باشه
PART:34
جونگ کوک:وقتی فهمیدم که باید باهم ازدواج کنیم خیلی عصبانی شدم با خودم میگفتم اگه نبودی مجبور نبودم باهات ازدواج کنم فور کردم دیدم تو تقصیری نداری و با خودم گفتم حالا که قراره باهات ازدواج کنم بهتره سعی کنم باهات خوب رفتار کنم و قراره بچه های آیندمو به دنیا بیاری و ا.ت من دوست دارم و همیشه کنارت باشم(لبخند)
ا.ت:منم همینطور(خجالت . لبخند)
جونگ کوک:راستی بهت گفته بودم که من ۶ تا بچه میخوام؟
ا.ت:آره گفتی(خجالت)
جونگ کوک:حالا چرا خجالت میکشی خجالت نداره که لپ قرمزی(خنده)
ا.ت:نخند(عصبی . کیوت)
جونگ کوک لُپمو گرفت و کشید
ا.ت:لُپمو ول کن(عصبی . کیوت)
جونگ کوک:باشه باشه (خنده)
بعد از چند دقیقه رسیدم پاساژ جونگ کوک از ماشین پیاده شدم میخواستم درو باز کنم که جونگ کوک درو روم باز کرد
جونگ کوک:بفرمایید پایین خانم
خندید و پیاده دشدم جونگ کوک دستمو گرفت و وارده پاساژ شدین دنبال مغازه لباس عروس فروشی میگشتیم که یک لباسی چشممو گرفت
ا.ت:جونگ کوک بریم اون لباسو بپوشم؟
جونگ کوک:باشه بریم
رفتیم داخل فروشنده که یک خانمی بود اومد سمتمون
(فروشنده:ف.ه)
فیک.ه:خیلی خوش اومدین
ا.ت:ممنون
فیک.ه:چیزی مد نظرتونه؟
ا.ت:بله میشه اون لباسو برام بیارید؟
ف.ه:بله الان میارم خدمتتون
رفت و لباسو برام آورد
جونگ کوک:برو بپوش
ا.ت:باشه
- ۶.۴k
- ۲۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط