عشق مدرسه ای
#عشق_مدرسه_ای
پارت۸
نمیتونست راه بره بغلس کردمو پرتش کردم رو مبل که چند مین بعد به خودش اومدو فهمید چه غلطی کرده تصمیم گرفته بودم باهاش حرف نزنم
☆ویو ا.ت
دیدم کوک از دستم عصبانیه و داره با گوشیش ور میره خب حق داشت
ا.ت: کوک....
جواب نداد دوباره صداش کردم بازم جوابمو نداد بغض توی گلوم جمع شده بود ولی چشمم به دست کوک افتاد که داره خون میاد سریع رفتم پماد و باند و آوردم تا دستشو پانسمان کنم
دستشو گرفتم اولش دستشو میکشید ولی بعد چند مین گذاشت تا براش پانسمان کنم اول پماد زدم به دستشو باندو پیچیدم دور دستش یکمم دستشو ماساژ دادمو رفتم
رفتم توی اتاقمو درو قفل کردم تا سه ساعت گریه میکردم تا خوابم برد
☆ویو کوک
صدام میزد من جواب نمیدادم که دستمو دید و اومد برام پانسمانش کرد وقتی بهش نگاه میکردم چشماش پر اشک بود ولی به روی خودش نمیاورد که سریع رفت تو اتاقشو درو بست
منم رفتم تو اتاقمو خوابیدم صبح که بیدار شدم دیدم ا.ت توی اتاقش نیست پایینم نبود که دیدم یه کاغذ روی مبله
نامه:
کوک ببخشید که دیشب این کارو کردم واقعا دست خودم نبود الانم که این نامه رو میخونی من پیشت نیستم امیدوارم بدون من خوشبخت شی و یکی دیگرو برای زندگی انتخاب کنی.
دوست دارم❤️
امضا پارک ا.ت
یهو اشکای کوک سرازیر شد زنگ زد به تهیونگ
کوک: الو هیونگ خودتو سریع برسون به عمارتم(با گریه و داد)
ته: باشه اومدم
پنج مین بعد ته رسید براش همه چیزو تعریف کردمو گفتم ردشو بزنه
☆ویو ا.ت
از خونه رفتم بیرون نشسته بودم تو خیابون که سیاهی
چشمامو که باز کردم دیدم یه جای متروکم که یکی اومد داخل اون اون شوگا بود
شوگا: میبینم که پرنسس کوچولو بیدار شده
ا.ت: ب... با من چ.. چیکار داری؟
شوگا: هیچی فقط، میخوام تو برام باشی حالاام بخواب چون معلومه خسته ای
ا.ت: ولم کن مرتیکه ه... ر.... زه
که یهو شوگا یه تیغ برداشتو روی دستامو پاهامو صورتم کشید از بدنم خون میومد
ا.ت: ن... نکن هق د... درد داره هق
شوگا رفت نمک آوردو ریخت روی زخمام
☆ویو کوک
دیدم شماره ناشناس زنگ میزنه جواب دادم.......
ادامه دارد
پارت۸
نمیتونست راه بره بغلس کردمو پرتش کردم رو مبل که چند مین بعد به خودش اومدو فهمید چه غلطی کرده تصمیم گرفته بودم باهاش حرف نزنم
☆ویو ا.ت
دیدم کوک از دستم عصبانیه و داره با گوشیش ور میره خب حق داشت
ا.ت: کوک....
جواب نداد دوباره صداش کردم بازم جوابمو نداد بغض توی گلوم جمع شده بود ولی چشمم به دست کوک افتاد که داره خون میاد سریع رفتم پماد و باند و آوردم تا دستشو پانسمان کنم
دستشو گرفتم اولش دستشو میکشید ولی بعد چند مین گذاشت تا براش پانسمان کنم اول پماد زدم به دستشو باندو پیچیدم دور دستش یکمم دستشو ماساژ دادمو رفتم
رفتم توی اتاقمو درو قفل کردم تا سه ساعت گریه میکردم تا خوابم برد
☆ویو کوک
صدام میزد من جواب نمیدادم که دستمو دید و اومد برام پانسمانش کرد وقتی بهش نگاه میکردم چشماش پر اشک بود ولی به روی خودش نمیاورد که سریع رفت تو اتاقشو درو بست
منم رفتم تو اتاقمو خوابیدم صبح که بیدار شدم دیدم ا.ت توی اتاقش نیست پایینم نبود که دیدم یه کاغذ روی مبله
نامه:
کوک ببخشید که دیشب این کارو کردم واقعا دست خودم نبود الانم که این نامه رو میخونی من پیشت نیستم امیدوارم بدون من خوشبخت شی و یکی دیگرو برای زندگی انتخاب کنی.
دوست دارم❤️
امضا پارک ا.ت
یهو اشکای کوک سرازیر شد زنگ زد به تهیونگ
کوک: الو هیونگ خودتو سریع برسون به عمارتم(با گریه و داد)
ته: باشه اومدم
پنج مین بعد ته رسید براش همه چیزو تعریف کردمو گفتم ردشو بزنه
☆ویو ا.ت
از خونه رفتم بیرون نشسته بودم تو خیابون که سیاهی
چشمامو که باز کردم دیدم یه جای متروکم که یکی اومد داخل اون اون شوگا بود
شوگا: میبینم که پرنسس کوچولو بیدار شده
ا.ت: ب... با من چ.. چیکار داری؟
شوگا: هیچی فقط، میخوام تو برام باشی حالاام بخواب چون معلومه خسته ای
ا.ت: ولم کن مرتیکه ه... ر.... زه
که یهو شوگا یه تیغ برداشتو روی دستامو پاهامو صورتم کشید از بدنم خون میومد
ا.ت: ن... نکن هق د... درد داره هق
شوگا رفت نمک آوردو ریخت روی زخمام
☆ویو کوک
دیدم شماره ناشناس زنگ میزنه جواب دادم.......
ادامه دارد
۲.۹k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.