"چند پارتی"
"چند پارتی"
وقتی پسر کوچولوش ازت درخواست میکنه که....✨🥂پارت اخر:////
با صدای داد سومین و مامان گفتن جونگ هو از جا پریدم...به سمت اتاق دویدم و با دیدن سومین که بیهوش روی زمین افتاده بود نفسم رفت...اروم بغلش کردم و روی تخت خوابوندم و زنگ زدم به دکتر خانوادگیمون...اه آقای لی میشه سریع بیاین خونه من؟
لی{بله تا 15 دقیقه دیگه اونجام.
*25 دقیقه بعد*
جین{آقای دکتر حالش خوبه؟
لی{بله...فقط میشه توضیح بدین چه اتفاقی براش اوفتاده؟
جین{گویا بعد از اینکه از حموم اومده بیرون اومده از اتاق خارج شه که پاش لیز میخوره.
لی{اتفاقی نیوفتاده فقط وقتی بیدار میشن سر درد دارن و احساس ضعف میکنن که طبیعیه.
جین{ااا ممنونم.
*3 ساعت بعد*
سومین{با درد شدیدی چشمام رو باز کردم و با دیدن جونگ هو که دستم رو بغل کرده بود و خواب بود گونش رو بوسیدم... آروم روی تخت نشستم که این کار مصادف شد با تیر کشیدن سرم...آروم از روی تخت اومدم پایین و رفتم تو حال...با دیدن جین که با جذاب ترین حالت مشغول خرد کردن پیازچه ها بود دلم ضعف رفت...اروم رفتم تو آشپزخونه و از از پشت بغلش کردم...مجبوری همیشه اینقدر هات باشی؟
جین{اومم چرا که نه مگه من برای کی به جز عشقم میتونم هات باشم؟
سومین{خنده ی کیوت کردم و بوسه ی ریزی به لبش زدم که با صدای جونگ هو سریع ازش فاصله گرفتم.
جونگ هو{مامانی چرا منو بوس نمیکنی؟
سومین{خنده کوتاهی کردم و پیشونیش رو بوسیدم...بفرما حالا خوب شد؟
جونگ هو{نه چرا از بابایی لبش رو بوس کردی ولی از من این جارو *اخم کیوت*
جین{یااااا بچه یعنی من از دست تو زنم رو نمیتونم ببوسم؟
جونگ هو{نه چون مامانی منه.
سومین{تا جین اومد جوابش رو بده سریع دستم رو روی لبش گذاشتم...بسه دیگه مثلا من حالم بده هااا.
جونگ هو{ببخشید بابایی.
جین{بیاین بغلم ببینم*خنده*
سومین{دستم رو دور بوندس حلقه کردم و دور از چشم جونگ هو زیر گلوش رو بوسیدم.
جین{عاشقتم زیبای من:)))))))
وقتی پسر کوچولوش ازت درخواست میکنه که....✨🥂پارت اخر:////
با صدای داد سومین و مامان گفتن جونگ هو از جا پریدم...به سمت اتاق دویدم و با دیدن سومین که بیهوش روی زمین افتاده بود نفسم رفت...اروم بغلش کردم و روی تخت خوابوندم و زنگ زدم به دکتر خانوادگیمون...اه آقای لی میشه سریع بیاین خونه من؟
لی{بله تا 15 دقیقه دیگه اونجام.
*25 دقیقه بعد*
جین{آقای دکتر حالش خوبه؟
لی{بله...فقط میشه توضیح بدین چه اتفاقی براش اوفتاده؟
جین{گویا بعد از اینکه از حموم اومده بیرون اومده از اتاق خارج شه که پاش لیز میخوره.
لی{اتفاقی نیوفتاده فقط وقتی بیدار میشن سر درد دارن و احساس ضعف میکنن که طبیعیه.
جین{ااا ممنونم.
*3 ساعت بعد*
سومین{با درد شدیدی چشمام رو باز کردم و با دیدن جونگ هو که دستم رو بغل کرده بود و خواب بود گونش رو بوسیدم... آروم روی تخت نشستم که این کار مصادف شد با تیر کشیدن سرم...آروم از روی تخت اومدم پایین و رفتم تو حال...با دیدن جین که با جذاب ترین حالت مشغول خرد کردن پیازچه ها بود دلم ضعف رفت...اروم رفتم تو آشپزخونه و از از پشت بغلش کردم...مجبوری همیشه اینقدر هات باشی؟
جین{اومم چرا که نه مگه من برای کی به جز عشقم میتونم هات باشم؟
سومین{خنده ی کیوت کردم و بوسه ی ریزی به لبش زدم که با صدای جونگ هو سریع ازش فاصله گرفتم.
جونگ هو{مامانی چرا منو بوس نمیکنی؟
سومین{خنده کوتاهی کردم و پیشونیش رو بوسیدم...بفرما حالا خوب شد؟
جونگ هو{نه چرا از بابایی لبش رو بوس کردی ولی از من این جارو *اخم کیوت*
جین{یااااا بچه یعنی من از دست تو زنم رو نمیتونم ببوسم؟
جونگ هو{نه چون مامانی منه.
سومین{تا جین اومد جوابش رو بده سریع دستم رو روی لبش گذاشتم...بسه دیگه مثلا من حالم بده هااا.
جونگ هو{ببخشید بابایی.
جین{بیاین بغلم ببینم*خنده*
سومین{دستم رو دور بوندس حلقه کردم و دور از چشم جونگ هو زیر گلوش رو بوسیدم.
جین{عاشقتم زیبای من:)))))))
۵۵.۸k
۱۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.