کنجکاویp

کنجکاوی"p¹⁰"
[این پارت ممکنه برای همه خوشایند نباشه.
گزارش نگن لطفا]
با درد از خواب بلند شد و جونگ‌کوک را دید که روی بالکن، پشت به الیزا، با بالا تنه‌ای برهنه درحال سیگار کشیدن بود.
"بالاخره.... صبح بخیر... الیزا":kook
الیزا بی‌صدا اشک میریخت. باورش نمیشد.... به همین سادگی؟
"برو تو اتاق خودت دیگه.. چرا هنوز اینجایی؟؟؟":kook
چشمانش از حدقه بیرون زد. بلند شد و با هر زوری که بود روی تخت نشست.
"ببخشید؟؟؟ شما متوجه شدین من دخترم؟؟؟":Eliza
جونگ‌کوک به سمت الیزا برگشت.
"خب؟؟ تقصیر منه؟؟؟":kook
"آره صددرصد اگه میزاشتی مثل بچه آدم تو امارتت کار میکردم اینطوری نمیشد.. هوم؟؟موافق نیستین با من جناب جئون؟":Eliza
جونگ‌کوک با گام های آرام و بلند اما محکم به سمت الیزا قدم گذاشت.
"زبون باز کردی.. شاید.. یه بار دیگه‌هم میخوای... نه؟؟؟":kook
"صددرصد نه... توانایی برای مخالفت باهات ندارم... حداقل بزار غرمو بزنم..":Eliza
"منو تو کی باهم صمیمی شدیم که تو انقدر راحت باهام حرف میزنی؟؟":kook
"واقعا؟؟؟ من فکر کردم بعد اینکه انقدر بهم نزدیک شدی میتونم حداقل باهات راحت حرف بزنم...":Eliza
"همین که گذاشتم زنده بمونی لطف کردم بهت... الانم پاشو برو تو اتاقت":kook
"نمیتونم..":Eliza
"چرا؟؟؟":kook
"لباسام... پارن.. و..":Eliza
"و چی؟؟؟":kook
چشمانش را به انگشتانش داد و مشغول بازی کردن باه آنها شد. احتمالا از گفتنش خجالت می‌کشید... نه؟؟
"خب....":Eliza
جونگ‌کوک خسته دستش را در موهایش فرو برد و گفت:
"بگو دیگه لعنتی":kook
پتو را کنار زد و با خونی بدون تخت چشمانش از حدقه بیرون زد
"فکر کنم دختر ندیدی... نه؟ هرکی کردی زن بوده...":Eliza
"خب... واقعانم همینطور بوده...":kook
الیزا به چهره متعجب جونگ‌کوک زل زد و خندید که چقدر راحت به کرده‌اش اعتراف کرد.
"خیلی خوب بود.. جدی دختر ندیدی تابه‌حال؟؟":Eliza
دیدگاه ها (۳)

کنجکاوی"p¹¹"[این پارت ممکنه برای همه خوشایند نباشه]جونگ‌کوک ...

کنجکاوی"p¹²"درحال جارو کردن خانه بود که آماندا گفت:"الیزا، ب...

[این پارت شامل از صحنه‌هایی هست که ممکنه برای همه خوشایند نب...

کنجکاوی"p⁸"از حمام خارج شد، لباس هایی که برایش گذاشته بودند ...

"سرنوشت "p,21...جیهوپ : خب میبینم که با پسر اولم آشنا شدین( ...

black flower(p,312)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط