رمان دورترین نزدیک
#پارت_۲۰۰
هووف این جماعت همشون عوضی ن خدایا این یه کابوسه نه؟!
شروین با توعم کار دارم من! اگه من یکاری نکردم تو روی این شیدا وایسی ترانه نیستم!
در اتاقو زدن
_بیا تو
شاهین تو چارچوب در ظاهر شد
_چیه؟! توعم چیزی میخوای بگی ک اونجا نشد؟!
شاهین:شروین گفت بیای پایین
_چرا؟
شاهین: بریم میبینی!
با شاهین رفتیم پایین همه تو حیاط بودن و شروین دادو بیداد میکرد
باز چه خبره!
شروین داشت ی برگه رو امضاء میزد گویا چک بود! برگه رو داد دست زنی که گویا خدمتکارشون بود!
شروین:اخراجی میتونی بری!
متعجب بهش نگا میکردم! واو مثلا الان فک کردی من خیلی خوشحال میشم!
شروین: همه تون بدونید هرکسی ک چنین رفتاری کنه همینه اوضاع شایدم بدتر! حد خودتونو بدونید حق ندارید با ترانه اینجوری صحبت کنید و هیچکس حق نداره بهش دستور بده!
حتی تو شیدا ! حرفمو یبار میزنم تکرار نشه!
اووه ن بابا! جوونم جذبه!
به شیدایی ک باحرص نگام میکرد لبخندی زدم
عالیه! این یعنی یه قدم بزرگ! دیگه کسی بجز شروین کاری بهم نداره و راحت تر میشه تو این خونه دنبال مدرک بود!
شروین: میتونید به کارتون برسید!
شروین داشت میرفت تو
_نیاز به همچین ابهتی نبود!
شروین:امیداورم ارزششو داشته باشه!
رفت تو خونه
بچه هام رفتن تو همینجوری وایساده بودم که شیدا اومد: نمیذارم اونی که میخوای بشه!
هووف من چی میکشم از دست اینا!
همه داشتن صبحونه میخوردم اشتهام کور شد! نشستم همون بیرون
رفتارای شروین برام عجیب بود! این همه توجه تو این ده روزه!
همچین بدمم نمیومد از توجهش!
بلند شدم برم تو
شیدا: خب دیگه یکمم کار کنید خب! من تو شرکت بهتون نیاز دارما!
گویا اینم فقط کارش شرکت بودو خلافا گردن شروین! شیدا ی پوشش بود!
منم خسته شدم از این الافی
ولی قطعا هدف شیدا بردن ماهور بود!
الان از لج منم شده دارو ندارشو میذاره ماهور برا اون باشه! ماهورم که هه!
داشتن میرفتن
روشنک: منم بیام؟!
شیدا:اوم میخوای بیا!
ببین این فقط با من مشکل داره!همشون رفتن منو رادوینو شروین مونده بودیم
رادوین: بیا یچی بخور
_میل ندارم
شروین ی گوشه داشت با تلفن حرف میزد رادوین با ایما اشاره بهم گفت برم پیشش
رفتم سمتش
شروین:اره، همونی ک عکسشو فرستادم براتون!
...
شروین: ممنون بعدا ازتون تحویل میگیرم
...
شروین: اره فردا خوبه
...
شروین: ممنون خداحافظ
گوشیو قطع کرد : نرفتی باهاشون!؟
_هه با شیدا! من!
شروین: نمیدونم گفتم شاید میخوای!
_خب از این الاف نشستن تو خونه بهتره!
شروین:ترانه میخوام ی فرصت به هم بدیم!
_الان داریم چیکار میکنیم مثلا؟!
شروین خندید: من کار دارم می بینمت!
_ینی من باید تا شب اینجا بشینم!
شروین: پرنسس میخوام ببرمت بیرون اماوقت ندارم
_الان باید از این شروین مهربون ترسید!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #شیک #خاص #عشق #عاشقانه #جذاب #دخترونه #زیبا
هووف این جماعت همشون عوضی ن خدایا این یه کابوسه نه؟!
شروین با توعم کار دارم من! اگه من یکاری نکردم تو روی این شیدا وایسی ترانه نیستم!
در اتاقو زدن
_بیا تو
شاهین تو چارچوب در ظاهر شد
_چیه؟! توعم چیزی میخوای بگی ک اونجا نشد؟!
شاهین:شروین گفت بیای پایین
_چرا؟
شاهین: بریم میبینی!
با شاهین رفتیم پایین همه تو حیاط بودن و شروین دادو بیداد میکرد
باز چه خبره!
شروین داشت ی برگه رو امضاء میزد گویا چک بود! برگه رو داد دست زنی که گویا خدمتکارشون بود!
شروین:اخراجی میتونی بری!
متعجب بهش نگا میکردم! واو مثلا الان فک کردی من خیلی خوشحال میشم!
شروین: همه تون بدونید هرکسی ک چنین رفتاری کنه همینه اوضاع شایدم بدتر! حد خودتونو بدونید حق ندارید با ترانه اینجوری صحبت کنید و هیچکس حق نداره بهش دستور بده!
حتی تو شیدا ! حرفمو یبار میزنم تکرار نشه!
اووه ن بابا! جوونم جذبه!
به شیدایی ک باحرص نگام میکرد لبخندی زدم
عالیه! این یعنی یه قدم بزرگ! دیگه کسی بجز شروین کاری بهم نداره و راحت تر میشه تو این خونه دنبال مدرک بود!
شروین: میتونید به کارتون برسید!
شروین داشت میرفت تو
_نیاز به همچین ابهتی نبود!
شروین:امیداورم ارزششو داشته باشه!
رفت تو خونه
بچه هام رفتن تو همینجوری وایساده بودم که شیدا اومد: نمیذارم اونی که میخوای بشه!
هووف من چی میکشم از دست اینا!
همه داشتن صبحونه میخوردم اشتهام کور شد! نشستم همون بیرون
رفتارای شروین برام عجیب بود! این همه توجه تو این ده روزه!
همچین بدمم نمیومد از توجهش!
بلند شدم برم تو
شیدا: خب دیگه یکمم کار کنید خب! من تو شرکت بهتون نیاز دارما!
گویا اینم فقط کارش شرکت بودو خلافا گردن شروین! شیدا ی پوشش بود!
منم خسته شدم از این الافی
ولی قطعا هدف شیدا بردن ماهور بود!
الان از لج منم شده دارو ندارشو میذاره ماهور برا اون باشه! ماهورم که هه!
داشتن میرفتن
روشنک: منم بیام؟!
شیدا:اوم میخوای بیا!
ببین این فقط با من مشکل داره!همشون رفتن منو رادوینو شروین مونده بودیم
رادوین: بیا یچی بخور
_میل ندارم
شروین ی گوشه داشت با تلفن حرف میزد رادوین با ایما اشاره بهم گفت برم پیشش
رفتم سمتش
شروین:اره، همونی ک عکسشو فرستادم براتون!
...
شروین: ممنون بعدا ازتون تحویل میگیرم
...
شروین: اره فردا خوبه
...
شروین: ممنون خداحافظ
گوشیو قطع کرد : نرفتی باهاشون!؟
_هه با شیدا! من!
شروین: نمیدونم گفتم شاید میخوای!
_خب از این الاف نشستن تو خونه بهتره!
شروین:ترانه میخوام ی فرصت به هم بدیم!
_الان داریم چیکار میکنیم مثلا؟!
شروین خندید: من کار دارم می بینمت!
_ینی من باید تا شب اینجا بشینم!
شروین: پرنسس میخوام ببرمت بیرون اماوقت ندارم
_الان باید از این شروین مهربون ترسید!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #شیک #خاص #عشق #عاشقانه #جذاب #دخترونه #زیبا
۱۹.۸k
۰۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.