رمان دورترین نزدیک
#پارت_۲۰۲
پوکر شدم! بددرررک واسه شماها نبود ک برا شروینه!
رادوین: بهتر!
برا رادوین کشیدم میخواستم منتظر شروین بمونم رادوینم ماشاءالله بجا همه میخورد!
شاهین اومد تو آشپزخونه: اوه اوه دلمه! من میخام!
_نوچ نوچ شما ناهارتونو میل کردین!
رادوین: بیا یدونه بهت میدم!
شمیم هم اومد تو همشون یکم برداشتن دور میز وایساده بودن ک شیدا اومد: چ خبره! فریده خانوم چ کردی مگه اینارو جمع کردی! وااای باورم نمیشه شماها همین الان داشتین میترکیدین
فریده: من درست نکردم دخترم! ترانه خانوم درست کردن!
روشنک:کاملا مطمئن بودم! ماهور بهت نگفتم؟!
ماهور سرشو تکون داد
شیدا داشت منفجر میشد!
بچه ها بعداز اینکه حسابی از خجالت غذادراومدن پاشدن رفتن
شمیم: عالی بود یعنی دمت گررم
شیدا از اینهمه صمیمیت بچه ها بامن بدش میومد
لبخندی بهشون زدم
روشنک: الان فقط بریم ولو شیم رو تخت هووف ترانه دستت دردنکنه عزیزم...
ساعت سه و نیم بود ک شروین اومد
نشسته بودم تو آشپزخونه اومد تو: چرا اینجایی!
_میخوام ناهار بخورم!
شروین: هنو نخوردی؟!
_نکنه توعم خوردی؟!
شروین: اینجوری ک تو نگام میکنی و منتظرمن بودی خورده باشمم باز گشنم شد!!
_ افرین! حالاواقعا نخوردی؟
شروین:نخیر
_باید بگم متاسفم فریده خانوم غذا درست نکردن اگه بخاطراون نخوردی!
شروین پوکر شد
_بشین برات یه چیزی بیارم!
نشست سرمیز
غذاروآوردم نشستم پیشش
شروین:اووه پرنسس چیکار کردین!!
_نوش جان
در سکوت میخورد
براش نوشابه ریختم
شروین: بعد کی گفت شما آشپزی کنی؟
_خودم!
شروین:خب اینجوری مجبور میشی بازم درست کنی!
_خوشم میاد خودم!چرا انقددیرمیای؟!
شروین: کار داشتم عزیزم!ببخشید منتظر موندی،عوضش فرداشب وقتم خالیه برای پرنسمم
دودل نگاش کردم!
شروین: نترس نمیخورمت!!
واسش چش غره ای اومدم بلند شدرفت
جمع کردم رفتم پیش روشنک
دراز شدم رو تخت
_ خوش گذشت!؟
روشنک:والاچی بگم! شیدا بجاکار کردن همش دور ماهور بودو من مث بز منتظر بودم بفهمم بایدچیکار کنم شک نکنن ک من چیزی بلد نیسم!خوبه ماهوربودا!
_ هه خوبه!شیدا منتظر همچین فرصتی بوده!ک گیرش اومد
روشنک: میگم تو ...نمیخوای با ما...
_من مگه قهر کردم؟ روشنک ما کات کردیم تموم شد رفت! الان ب شخصه ازش بدم میاد!دیگه نمیخوام کسیو دوست داشته باشم ک سه ساله دوست داشتنمو نمی بینه وهروقت هرکاری دلش بخواد باهام میکنه و ی ذرم ارزش ندارم براش!
روشنک: توماهورو باشروین مقایسه میکنی؟!
_اصلا قابل مقایسه نیستن! شروین هرچی باشه اخلاق داره!!
روشنک:وا ترانه! از این پسره خوشت میاد؟
_من اینو گفتم؟ خودت حرفو ب مقایسه میکشونی!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #جذاب #عاشقانه #زیبا #عشق #دخترونه
پوکر شدم! بددرررک واسه شماها نبود ک برا شروینه!
رادوین: بهتر!
برا رادوین کشیدم میخواستم منتظر شروین بمونم رادوینم ماشاءالله بجا همه میخورد!
شاهین اومد تو آشپزخونه: اوه اوه دلمه! من میخام!
_نوچ نوچ شما ناهارتونو میل کردین!
رادوین: بیا یدونه بهت میدم!
شمیم هم اومد تو همشون یکم برداشتن دور میز وایساده بودن ک شیدا اومد: چ خبره! فریده خانوم چ کردی مگه اینارو جمع کردی! وااای باورم نمیشه شماها همین الان داشتین میترکیدین
فریده: من درست نکردم دخترم! ترانه خانوم درست کردن!
روشنک:کاملا مطمئن بودم! ماهور بهت نگفتم؟!
ماهور سرشو تکون داد
شیدا داشت منفجر میشد!
بچه ها بعداز اینکه حسابی از خجالت غذادراومدن پاشدن رفتن
شمیم: عالی بود یعنی دمت گررم
شیدا از اینهمه صمیمیت بچه ها بامن بدش میومد
لبخندی بهشون زدم
روشنک: الان فقط بریم ولو شیم رو تخت هووف ترانه دستت دردنکنه عزیزم...
ساعت سه و نیم بود ک شروین اومد
نشسته بودم تو آشپزخونه اومد تو: چرا اینجایی!
_میخوام ناهار بخورم!
شروین: هنو نخوردی؟!
_نکنه توعم خوردی؟!
شروین: اینجوری ک تو نگام میکنی و منتظرمن بودی خورده باشمم باز گشنم شد!!
_ افرین! حالاواقعا نخوردی؟
شروین:نخیر
_باید بگم متاسفم فریده خانوم غذا درست نکردن اگه بخاطراون نخوردی!
شروین پوکر شد
_بشین برات یه چیزی بیارم!
نشست سرمیز
غذاروآوردم نشستم پیشش
شروین:اووه پرنسس چیکار کردین!!
_نوش جان
در سکوت میخورد
براش نوشابه ریختم
شروین: بعد کی گفت شما آشپزی کنی؟
_خودم!
شروین:خب اینجوری مجبور میشی بازم درست کنی!
_خوشم میاد خودم!چرا انقددیرمیای؟!
شروین: کار داشتم عزیزم!ببخشید منتظر موندی،عوضش فرداشب وقتم خالیه برای پرنسمم
دودل نگاش کردم!
شروین: نترس نمیخورمت!!
واسش چش غره ای اومدم بلند شدرفت
جمع کردم رفتم پیش روشنک
دراز شدم رو تخت
_ خوش گذشت!؟
روشنک:والاچی بگم! شیدا بجاکار کردن همش دور ماهور بودو من مث بز منتظر بودم بفهمم بایدچیکار کنم شک نکنن ک من چیزی بلد نیسم!خوبه ماهوربودا!
_ هه خوبه!شیدا منتظر همچین فرصتی بوده!ک گیرش اومد
روشنک: میگم تو ...نمیخوای با ما...
_من مگه قهر کردم؟ روشنک ما کات کردیم تموم شد رفت! الان ب شخصه ازش بدم میاد!دیگه نمیخوام کسیو دوست داشته باشم ک سه ساله دوست داشتنمو نمی بینه وهروقت هرکاری دلش بخواد باهام میکنه و ی ذرم ارزش ندارم براش!
روشنک: توماهورو باشروین مقایسه میکنی؟!
_اصلا قابل مقایسه نیستن! شروین هرچی باشه اخلاق داره!!
روشنک:وا ترانه! از این پسره خوشت میاد؟
_من اینو گفتم؟ خودت حرفو ب مقایسه میکشونی!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #جذاب #عاشقانه #زیبا #عشق #دخترونه
۲۵.۵k
۰۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.