P
P.1
_عالیه حالا سعی کنید پاهاتون و به بالا بیشتر حرکت بدید حس میکنید که تو ناحیه ی شکم تغیراتی احساس میشه ... آفرین همینجوری ادامه بدید
جونگ کوک داشت از اتاق کارش میومد بیرون که ا.ت و روی زمین درحالی که حرکات کششی یوگا انجام میده و عودی که جونگ کوک بهش حساسیت داره رو روشن کرده بود
جونگ کوک سرفه ای کرد و سعی کرد دود های عود و از خودش دور کنه :
- اینجا چه خبر دارم خواب میبینم کلاس یوگا تووو برداشتی آوردی تو خونه؟
ا.ت در حالی که چشاش بسته بود و نفس عمیق میکشید:
-ساکت باش جونگکوک تا با دمپایی نزدم تو سرت
جونگ کوک:
-نه باباااا دیگه چی اهه اصلا مگه تو نمیدونی به این عود حساسیت دارم چرا روشن کردی؟؟؟
ا.ت با خونسردی جواب داد:
-چطور تو اون چیزی که من بدم میاد ازش و میریزی تو غذا ولی من حق ندارم اون عودی که دوسش دارم و روشن کنم؟
جونگ کوک:
-باز شروع کرد اون اتفاقی بود ا.ت چرا نمیفهمی؟
ا.ت :
-ببخشید ... ولی اون اتفاقی بود که برداشتی اون کوفتی رو ریختی تو غذا گلوی منننن جرررررر خورد آنقدر سرفه کردم؟؟؟؟
جونگ کوک:
-ا.ت ...
ا.ت:
-چته؟
جونگ کوک:
-این چه حرکتیه داری میزنی؟
ا.ت:
-خب ... نمیدونم والا یه مگس اینجاس نمیزاره بفهمم این مربیه چی زر زر میکنه
جونگ کوک:
-اه پس من مگسم ؟
ا.ت:
-مگه من گفتم تو مگسی؟
جونگ کوک:
- عه خیلی خب ...
رفت سمت کمد جلوی در و کاپشنش و برداشت رو به ا.ت کرد و گفت:
-هر وقت مگس رفت بگو بیام..
ا.ت از حرکتی که داشت میزد دست کشید و نشست :
-جونگ کوک یااااا هعی ...
بلند شد دوید سمت در که دیر شده بود ولی پشت در وایساد و با پا زد تو در و عصبی گفت:
-مرتیکه عقده ایییییییی .... برای من قهر میکنی میزاری میری من و تو این خونه ول میکنی ایشششش الاغ
دستی به موهاش زد و سریع رفت سمت گوشیش
گوشی رو برداشت و زنگ زد به جونگ کوک
-بردار بردار ازت خواهش میکنم ... خدایا قلط کردم فقط برداره
-چیه ؟ مگس هنوز نرفته؟
-اییییی مرتیکه یییی الاغ من و ول میکنی میری سرت و مثل گورخراااا میندازی پایین من میدونم با تو فقط وایسا برسی خونه دمپایی رو میکنم تو کوچتتتتتت
گوشی رو قطع کرد و انداخت روی مبل
بعد از چند ثانیه به خودش اومد و دستش ک گزاشت روی دهنش
-وای .. وای من چه قلطی کردم چرا اینجوری حدف زدم باهاش واییی
_عالیه حالا سعی کنید پاهاتون و به بالا بیشتر حرکت بدید حس میکنید که تو ناحیه ی شکم تغیراتی احساس میشه ... آفرین همینجوری ادامه بدید
جونگ کوک داشت از اتاق کارش میومد بیرون که ا.ت و روی زمین درحالی که حرکات کششی یوگا انجام میده و عودی که جونگ کوک بهش حساسیت داره رو روشن کرده بود
جونگ کوک سرفه ای کرد و سعی کرد دود های عود و از خودش دور کنه :
- اینجا چه خبر دارم خواب میبینم کلاس یوگا تووو برداشتی آوردی تو خونه؟
ا.ت در حالی که چشاش بسته بود و نفس عمیق میکشید:
-ساکت باش جونگکوک تا با دمپایی نزدم تو سرت
جونگ کوک:
-نه باباااا دیگه چی اهه اصلا مگه تو نمیدونی به این عود حساسیت دارم چرا روشن کردی؟؟؟
ا.ت با خونسردی جواب داد:
-چطور تو اون چیزی که من بدم میاد ازش و میریزی تو غذا ولی من حق ندارم اون عودی که دوسش دارم و روشن کنم؟
جونگ کوک:
-باز شروع کرد اون اتفاقی بود ا.ت چرا نمیفهمی؟
ا.ت :
-ببخشید ... ولی اون اتفاقی بود که برداشتی اون کوفتی رو ریختی تو غذا گلوی منننن جرررررر خورد آنقدر سرفه کردم؟؟؟؟
جونگ کوک:
-ا.ت ...
ا.ت:
-چته؟
جونگ کوک:
-این چه حرکتیه داری میزنی؟
ا.ت:
-خب ... نمیدونم والا یه مگس اینجاس نمیزاره بفهمم این مربیه چی زر زر میکنه
جونگ کوک:
-اه پس من مگسم ؟
ا.ت:
-مگه من گفتم تو مگسی؟
جونگ کوک:
- عه خیلی خب ...
رفت سمت کمد جلوی در و کاپشنش و برداشت رو به ا.ت کرد و گفت:
-هر وقت مگس رفت بگو بیام..
ا.ت از حرکتی که داشت میزد دست کشید و نشست :
-جونگ کوک یااااا هعی ...
بلند شد دوید سمت در که دیر شده بود ولی پشت در وایساد و با پا زد تو در و عصبی گفت:
-مرتیکه عقده ایییییییی .... برای من قهر میکنی میزاری میری من و تو این خونه ول میکنی ایشششش الاغ
دستی به موهاش زد و سریع رفت سمت گوشیش
گوشی رو برداشت و زنگ زد به جونگ کوک
-بردار بردار ازت خواهش میکنم ... خدایا قلط کردم فقط برداره
-چیه ؟ مگس هنوز نرفته؟
-اییییی مرتیکه یییی الاغ من و ول میکنی میری سرت و مثل گورخراااا میندازی پایین من میدونم با تو فقط وایسا برسی خونه دمپایی رو میکنم تو کوچتتتتتت
گوشی رو قطع کرد و انداخت روی مبل
بعد از چند ثانیه به خودش اومد و دستش ک گزاشت روی دهنش
-وای .. وای من چه قلطی کردم چرا اینجوری حدف زدم باهاش واییی
- ۳۵.۴k
- ۰۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط