فیک ته
ا/ت : ته بچه ها نیستن
ته : چی یعنی چی که نیستن
اشک تو چشمام جمع شد
ا/ت : نمیدونم همین چند دقیقه پیش اینجا بودن
ته : باشه باشه اروم باش تو برو اونور و بگرد من اینور
ا/ت : باشه
رفتم و شروع کردم به گشتن ته هم رفت اونور و بگرده همه جا رو میگشتم و از همه میپرسیدم ولی هیچ کس خبر نداشت یک ساعتی کزاشت ولی پیداشون نکردم
زنگ زدم به ته
ته : جانم
ا/ت : پیداشون کردی
ته : اره اینجان
ا/ت : باشه کحایین
ته : همآن اسباب بازی فروشیه
ا/ت : اها باشه
سریع رفتیم سمت اسباب بازی فروشیه
دیدم بچه ها دارن نصف مغازه رو خالی میکنن
ا/ت : ته اینا دارن چیکار میکنن
ته : دارن اسباب بازی میخرن
ا/ت : دارم میبینم ولی چرا انقدر زیاد
ته : اخه وقتی پیداشون کردم زل زده بودن به پنجره بعد من و مظلوم نگاه کردن منم دلم نیومد نه بگم
ا/ت : از دست تو
بچه ها خریداشون و کردن و رفتیم سمت خونه من ته وسایل و گزاست تو اتاق و بچه ها هم لباساشون و عوض کردن
ا/ت : ته
ته : جانم
ا/ت : به پسرا بگو بیان اینجا برای شام دلم براشون تنگ شده
ته: چشم
از دید ته
زنگ زدم به نامجون
نامجون : الو کره خر معلوم هست کجایی
ته : اروم باش پیش ا/ت و بچه هام
نامجون : پس بلاخره اشتی کردین
ته : اره
نامجون : مبارکه
ته : ممنون راستی ا/ت میگه شام بیاین اینجا
کوک : شیرموزم هست
ته : اره
کوک : لباس پلو خوری هام و بدین
نامجون : ادرس و بفرست
ته : باشه بای
نامجون : بای
ا/ت : چی شد
ته : گفت میان
ا/ت : پس من میرم حموم
ته : باشه ........
لایک و کامنت یادتون نره
ته : چی یعنی چی که نیستن
اشک تو چشمام جمع شد
ا/ت : نمیدونم همین چند دقیقه پیش اینجا بودن
ته : باشه باشه اروم باش تو برو اونور و بگرد من اینور
ا/ت : باشه
رفتم و شروع کردم به گشتن ته هم رفت اونور و بگرده همه جا رو میگشتم و از همه میپرسیدم ولی هیچ کس خبر نداشت یک ساعتی کزاشت ولی پیداشون نکردم
زنگ زدم به ته
ته : جانم
ا/ت : پیداشون کردی
ته : اره اینجان
ا/ت : باشه کحایین
ته : همآن اسباب بازی فروشیه
ا/ت : اها باشه
سریع رفتیم سمت اسباب بازی فروشیه
دیدم بچه ها دارن نصف مغازه رو خالی میکنن
ا/ت : ته اینا دارن چیکار میکنن
ته : دارن اسباب بازی میخرن
ا/ت : دارم میبینم ولی چرا انقدر زیاد
ته : اخه وقتی پیداشون کردم زل زده بودن به پنجره بعد من و مظلوم نگاه کردن منم دلم نیومد نه بگم
ا/ت : از دست تو
بچه ها خریداشون و کردن و رفتیم سمت خونه من ته وسایل و گزاست تو اتاق و بچه ها هم لباساشون و عوض کردن
ا/ت : ته
ته : جانم
ا/ت : به پسرا بگو بیان اینجا برای شام دلم براشون تنگ شده
ته: چشم
از دید ته
زنگ زدم به نامجون
نامجون : الو کره خر معلوم هست کجایی
ته : اروم باش پیش ا/ت و بچه هام
نامجون : پس بلاخره اشتی کردین
ته : اره
نامجون : مبارکه
ته : ممنون راستی ا/ت میگه شام بیاین اینجا
کوک : شیرموزم هست
ته : اره
کوک : لباس پلو خوری هام و بدین
نامجون : ادرس و بفرست
ته : باشه بای
نامجون : بای
ا/ت : چی شد
ته : گفت میان
ا/ت : پس من میرم حموم
ته : باشه ........
لایک و کامنت یادتون نره
۱۷۶.۵k
۰۱ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.