part35
با دیدم سریع بلند شد و شروع کرد به دوئیدن کفش های توی دستم رو هدف گرفتم و پرتاب....
هه این بچه همیشه زیر نشانه گیریام کم میاده رفتم بالا سرش رو شکم رو زمین خوابیده بود رو زانو نشستم و گوشش رو گرفتم که اخش در اومد و دستاشو به شکل تسلیم بالا اورد
سانا:منو سر کار میزاری؟
دادگاه الکی تشکیل میدی؟بعد خودتم نمیای؟؟؟؟
از همه بدترررر آخرررشش دادگاه رو به تعویق میندازی؟؟؟؟؟؟(عصبی)
کوک:نونا بگم گوه خوردم ولم میکنی؟(مظلوم)
سانا:نچ(عصبی)
کوک:به خدا نام و جین نزاشتن گفتن بمونم باهم کیدیراما ببینیم!(مظلوم)
سانا:به بالا سرم که بالکن بود خیره شدم که هر ۶ تاشون دست پاشونو گم کردن رفتن تو!
ویو نامجون
با صدای سانا کوک دست و پاشو گم کرد و خودشو انداخت پایین
هممون در عجب تو بالکن به کوک خیره بودیم و..
ویو همشون تو بالکن شوکه
هوپی:(فکر میکنم ژن شانپانزش فعال شده!(پشماش ریخته)
جیمین:مگه اینجا آمازونه!(شوکه)
تهیونگ:تارزان در آن ابهت اینقدر حرفه ای نبود!
جین:این الان حرفه ای بود؟مچ پاش فکر کنم شکسته!
شوگا:این ترس فقط میتونه ترس ی چیز باشه اونم...
حرفم تموم نشده بود که سانا پایین کوک رو صدا زد و کوک بلند شد پا به فرار گذاشت سانا کفش پاشنه بلندش رو رو سر کوک و یکی رو پشت کمر کوک هدف گرفت و پرتاب کرد که کوک مثل کره(اهنگ باتر🌚) به زمین چسبید و بعد با دهن باز هممون به صحنه خیره شدیم و بعد ادامه دادم
اونم...ازعصبی بودن سانا!
و بعد اب دهنمو قورت دادم از زمان دبیرستان وقتی سانا عصبی میشد شوخی بردار نبود
نامجون:با لو دادن کوک هممون یک جا به داخل فرار کردیم و مثل بچه هایی که خطایی ازشون سر زده و هر لحظه از سر رسیدن مامانشون میترسن روی کانپه کز کردیم و صدامونو بریدیم تی وی رو هم بستیم
بعد از چند دقیقه زیر دست کوک روی شونه سانا و با پای لنگ وارد جمع شد سکوت نفس بری بود
سانا به طرف آشپزخونه رفت همراه با گوشیش وقتی برمیگشت کیسه یخ دستش بود و با کسی حرف میزدم
سانا:بله من الان لوک میفرستم ....درسته زود تر بیاید چون حوصله غر زدن هاشو ندارم ...
جیمین:کیسه یخ رو داد به کوک و اول از هرجا گذاشت سرش و بعد پاش!
به ناچار سکوت رو شکوندم و گفتم
جیمین:...عقلتو از دست دادی؟...مثل تارزان پریدی پایین..!(متعجب )
هه این بچه همیشه زیر نشانه گیریام کم میاده رفتم بالا سرش رو شکم رو زمین خوابیده بود رو زانو نشستم و گوشش رو گرفتم که اخش در اومد و دستاشو به شکل تسلیم بالا اورد
سانا:منو سر کار میزاری؟
دادگاه الکی تشکیل میدی؟بعد خودتم نمیای؟؟؟؟
از همه بدترررر آخرررشش دادگاه رو به تعویق میندازی؟؟؟؟؟؟(عصبی)
کوک:نونا بگم گوه خوردم ولم میکنی؟(مظلوم)
سانا:نچ(عصبی)
کوک:به خدا نام و جین نزاشتن گفتن بمونم باهم کیدیراما ببینیم!(مظلوم)
سانا:به بالا سرم که بالکن بود خیره شدم که هر ۶ تاشون دست پاشونو گم کردن رفتن تو!
ویو نامجون
با صدای سانا کوک دست و پاشو گم کرد و خودشو انداخت پایین
هممون در عجب تو بالکن به کوک خیره بودیم و..
ویو همشون تو بالکن شوکه
هوپی:(فکر میکنم ژن شانپانزش فعال شده!(پشماش ریخته)
جیمین:مگه اینجا آمازونه!(شوکه)
تهیونگ:تارزان در آن ابهت اینقدر حرفه ای نبود!
جین:این الان حرفه ای بود؟مچ پاش فکر کنم شکسته!
شوگا:این ترس فقط میتونه ترس ی چیز باشه اونم...
حرفم تموم نشده بود که سانا پایین کوک رو صدا زد و کوک بلند شد پا به فرار گذاشت سانا کفش پاشنه بلندش رو رو سر کوک و یکی رو پشت کمر کوک هدف گرفت و پرتاب کرد که کوک مثل کره(اهنگ باتر🌚) به زمین چسبید و بعد با دهن باز هممون به صحنه خیره شدیم و بعد ادامه دادم
اونم...ازعصبی بودن سانا!
و بعد اب دهنمو قورت دادم از زمان دبیرستان وقتی سانا عصبی میشد شوخی بردار نبود
نامجون:با لو دادن کوک هممون یک جا به داخل فرار کردیم و مثل بچه هایی که خطایی ازشون سر زده و هر لحظه از سر رسیدن مامانشون میترسن روی کانپه کز کردیم و صدامونو بریدیم تی وی رو هم بستیم
بعد از چند دقیقه زیر دست کوک روی شونه سانا و با پای لنگ وارد جمع شد سکوت نفس بری بود
سانا به طرف آشپزخونه رفت همراه با گوشیش وقتی برمیگشت کیسه یخ دستش بود و با کسی حرف میزدم
سانا:بله من الان لوک میفرستم ....درسته زود تر بیاید چون حوصله غر زدن هاشو ندارم ...
جیمین:کیسه یخ رو داد به کوک و اول از هرجا گذاشت سرش و بعد پاش!
به ناچار سکوت رو شکوندم و گفتم
جیمین:...عقلتو از دست دادی؟...مثل تارزان پریدی پایین..!(متعجب )
۳.۹k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.