part 37
جوابی نداد به طرفم حمله کرد باهم درگیر شدیم داشت کم میاورد که چاقویی در اورد و به بازوم عمیق زخم انداخت با درد به مبارزه ادامه دادم خسته بودم چشام کم کم تار میدید با دیدن ضعف من منو به دیوار چسبوند و دستاشو دور گردنم حلق آویز کرد تمام توانم از بین رفته بودفقط داشتم به این دعا میکردم که اون دنیا یونگی رو ببینم اگرم ندیدم همیشه سالم باشه چشام کم کم داشت سیاه میشد که مرد روبهروم گفت
خودت اومدی جای مدرک رو نشون دادی(پوزخند)
با صداش شوکه شدم!
دستیار پدرم بود ...ناگهان دستیار به اون طرف پرت شد و من تونستم اکسیژن رو وارد ریه هام کنم مرد سیاه موش دیگه ای که پیرهن سیاه با شلوار سیاه تنش بود و پلتوی سیاه به طرفش حمله ور شد و تا میخورد میزدش!...در این میان فقط سرفه میکردم با تمام توانم بلند شدم و به طرف مدرک رفتم و برش داشتم که با صدای گوله سر جام خوشکم زدبه پشت سرم برگشتم که دستیار رو سر پا دیدم ولی طولی نکشید که به زمین افتاد و اون مردی که به دادم رسیده بود اصلحه به دست نفس نفس میزد ناگهان چراغ روشن شد و فهمیدم اون مرد سیاه پوش هاجون بوده به نامجون و جیمین که پشت سرش با شوک خیرمون بودن نگاه کردم و آخرین چیزی که فهمیدم هاجون داشت به طرفم میومد....
ویو بعد رفتن سانا!
تهیونگ:چرا یهویی رفت؟
جیمین:فکر کنم اتفاقی افتاده!
هوپی:کسی که زنگ زده بود اسمش مدیر ساختمون چانجو بود!
جین:اسمشو دیدی؟
هوپی:آره!
کوک:مدیر ساختنمون!....(متفکر)
با چیزی که یک ان فهمیدم شوکه به یونگی نگاه کردم که سریع بلند شد و به اتاق رفت و بعدش سریع اصلحه به دست از خونه خارج شد همه اعضا به بهت رفته بودن خواستم بلند شم که نام نزاشت
نامجون:نگران نباش نجاتش میدیدم(سریع به بیرون دوئید)
جیمین:منم میرم !
بقیه مراقب کوک باشن!
خودت اومدی جای مدرک رو نشون دادی(پوزخند)
با صداش شوکه شدم!
دستیار پدرم بود ...ناگهان دستیار به اون طرف پرت شد و من تونستم اکسیژن رو وارد ریه هام کنم مرد سیاه موش دیگه ای که پیرهن سیاه با شلوار سیاه تنش بود و پلتوی سیاه به طرفش حمله ور شد و تا میخورد میزدش!...در این میان فقط سرفه میکردم با تمام توانم بلند شدم و به طرف مدرک رفتم و برش داشتم که با صدای گوله سر جام خوشکم زدبه پشت سرم برگشتم که دستیار رو سر پا دیدم ولی طولی نکشید که به زمین افتاد و اون مردی که به دادم رسیده بود اصلحه به دست نفس نفس میزد ناگهان چراغ روشن شد و فهمیدم اون مرد سیاه پوش هاجون بوده به نامجون و جیمین که پشت سرش با شوک خیرمون بودن نگاه کردم و آخرین چیزی که فهمیدم هاجون داشت به طرفم میومد....
ویو بعد رفتن سانا!
تهیونگ:چرا یهویی رفت؟
جیمین:فکر کنم اتفاقی افتاده!
هوپی:کسی که زنگ زده بود اسمش مدیر ساختمون چانجو بود!
جین:اسمشو دیدی؟
هوپی:آره!
کوک:مدیر ساختنمون!....(متفکر)
با چیزی که یک ان فهمیدم شوکه به یونگی نگاه کردم که سریع بلند شد و به اتاق رفت و بعدش سریع اصلحه به دست از خونه خارج شد همه اعضا به بهت رفته بودن خواستم بلند شم که نام نزاشت
نامجون:نگران نباش نجاتش میدیدم(سریع به بیرون دوئید)
جیمین:منم میرم !
بقیه مراقب کوک باشن!
۱۲.۲k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.