P

P8💫




-{دستای کوچولوی یوری رو میگیره} بابایی...تحمل کن قشنگم الان میرسیم بیمارستان
&بابایی من خوابم میاد
-ن...نه... یوری.... نخواب....
&بابایی
-جونم
&خیلی دوست دار...{بیهوش شد}
-نه نه تروخدا یوری
~اقای مین آروم باشید
-خانم رنده میمونه؟
~ما تمام تلاشمون رو میکنیم
-یا خدا یوری


//بیمارستان پشت اتاق عمل//



یونگی«داشتم دیوونه میشدم اگه یه تار مو از سر یوری گم بشه من دنیام نابود میشه الان فهمیدم چقدر برام مهمه من...من قدرشو ندونستم وقتی که اون صورت زیباشو.... دستای نرم و کوچولوش..... موهای بلند طلایش..... بدن سفیدش....چشمای ابیش.... لبخند های لثه ایش که کپی خودم بود.... عطر دخترونش.....صدای نازک و قشنگش.... بدن باریک و ظریفش وقتی که همه اینا بود من بهش توجه ی نکردم الان پشیمونم خدایا التماست میکنم فقط یه بار دیگه اون فرشته رو به من برگردون قول میدم ایندفعه نزارم خم به ابروش بیاد تروخدا چون به اعضا خبر داده بودم که بیان یهو دیدم با عجله و پریشون از در بیمارستان اومدن تو جیمین از همه جلوتر داشت میومد یهو دیدم حمله کرد به سمتم و یقمو گرفت و چسبوندم به دیوار



جیمین‹‹همش تقصیر توعه عوضی
نامی‹‹جیمین چیکار می‌کنی ولش کن
جیمین‹‹ اگه الان یوری اون توعه تقصیر اینه
-ح...حق با جیمینه همش تقصیر منه{گریش میگیره}
ته‹‹ {میاد جلو و جیمین رو از شوگا جدا می‌کنه و شوگا رو بغل می‌کنه} آروم باش هیونگ من مطمعنم چیزیش نمیشه
-فقط باید میدیدینش صورت خوشگلش زخمه بود بدن سفید و باریکش جای شلاق داشت اون بازوی باید صدای جیغش رو میشنیدین وقتی که اون عوضی سیگار رو توی بازوی کوچولوش فرو کرد{گریه وحشتناک}
جین‹‹چی کی اینکارو کرده
-جونگ وو
کوک‹‹الان کجاست
-اون دنیا





ادامه دارد.‌‌..



✨ ببخشید که دیر دیر میزارم بدجوری میرض شدم✨
دیدگاه ها (۷۴)

#سناریو موضوع= وقتی خواهرشونی و موهات فر و قرمزه و یه روز می...

P9💫کوک‹‹م...منظورت چیه-یه تیر تو مغزش خالی کردمجین‹‹جلوی یور...

P7💫یونگی«اون...اون... یوری...بود...صورتش زخمی بود و لباس پار...

P6💫یونگی«با شنیدن صدای گریه یوری ناخودآگاه دلم لرزید من که ا...

part:7یوری چیز اضافه‌تری نگفت و به آبی که هنوز جوش نیومده بو...

سناریو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط